نوشته: استِفنی ژولند (STÉPHANIE JOALLAND)
ترجمه: خاطره کردکریمی
فیلمنامه فیلمی کوتاه میتواند کارت ویزیتی عالی برای نویسندهاش باشد. فیلمهای کوتاه فرمی سطحِ پایینتر از داستانگویی سینمایی نیستند. در حقیقت، برای نوشتن فیلمنامههای کوتاه، درست به همان مهارتهای نگارشِ فیلمنامهای بلند –البته در مقیاسی کوچکتر- نیاز است. گرچه فرصتهای برنامههای تلویزیونی ممکن است محدود باشند، اما راههای بروز و ظهور فراوانی برای این فرصتها هست. تازگیها در وبسایت ایندیوایر خواندم: «فیلمهای کوتاه سابق بر این، صورتی هنری بودند. اما حالا واقعاً انفجاری در فیلمسازی رخ داده. فیلمهای کوتاه به خاطر تمام این فناوریهای نو، پیش مردمِ عادی جای بیشتری باز کردهاند، چون خیلی از مردم دست به کارِ ساخت و به اشتراک گذاشتن چنین فیلمهایی در اینترنت هستند. ناگهان دیگر لازم نیست فیلم کوتاه را برای آدمها توضیح دهید. هرکس دستِ کم، یکی دیده!»
بسیاری از بهترین نویسندگان و کارگردانان با فیلم کوتاه آغاز به کار کردهاند. آیا میدانستید، «ساشا جِرواسی»، نویسنده «ترمینال – The Terminal»، با تکیه بر قدرت فیلم کوتاه خارقالعادهای که نوشته بود، اول نمایندهای (agent) آمریکایی، و بعد شغل نویسندگیِ نان و آبداری در کمپانیِ دریمورکس دست و پا کرد؟ نادر است اما اتفاق میافتد. به هر حال، ساخت فیلم کوتاه راهی عالی است برای پرورش هنرتان و، همینطور وَرز آوردن عضلات نویسندگیتان؛ ضمناً اگر آنچنان از تجربه نوشتن برخوردار نیستید، نسبت به نوشتن فیلمی بلند، ترسِ کمتری دارد.
هنگام نوشتنِ فیلمنامه فیلمی کوتاه، هفت قانون هست که بهتر است به خاطر بسپارید:
یک. هر چه کوتاهتر، بهتر.
فیلم کوتاه میتواند از پانزده ثانیه تا چهلوپنج دقیقه طول بکشد. فیلمنامه فیلم کوتاهتان را تا جای ممکن کوتاه کنید چون هر چه فیلمتان کوتاهتر باشد، هزینههای تولیدش پایینتر میآید. البته که فناوری دیجیتال کار فیلمسازان را ساده کرده اما با این وجود، صرف زمان هنوز هزینهبر است، غذا دادن به لشکر عوامل هم همینطور. از طرفی اگر سر و ته فیلم کوتاهتان را هم زیادی سریع هَم بیاورید، این احتمال هست که کارتان مبتدی به نظر برسد. کار شما باید ارزان تولید شود اما ارزان به چشم نیاید! بهعلاوه، اگر میخواهید فیلمتان به جشنوارهای راه پیدا کند، زیر ده دقیقه نگهش دارید که در بیشترین حالت چیزی بین ۷ تا ۸ صفحه میشود. چرا؟ چون اگر فیلم کوتاهتان بلندتر باشد، جای بیشتری در برنامه نمایش میگیرد و جشنوارهها عاشقِ ایناند که تا جای ممکن، تعداد فیلمهای کوتاه را بالا ببرند! شما قادرید در عرض چند دقیقه هم، احساسات واقعی بیافرینید.
«عروسک جادوی سباستین- Sebastian’s Voodoo» را ببینید که فیلم انیمیشن کوتاه ۴ دقیقهای است درباره عروسکی جادویی که باید قلب خودش را سوراخ کند تا جلوی سوزن خوردنِ دوستش را بگیرد. فیلم جداً غمانگیزی است.
دو. حواستان به عملیاتی بودن چیزی که در ذهن دارید و مینویسید باشد.
ویژگی عالی فیلمهای کوتاه این است که میتوانند هر چیزی باشند! چون فشار مدیران استودیویی روی دوشتان نیست. با این حال، وجه عملیاتی بودن آنچه را در فیلمنامهتان مینویسید بهکلی دور نیاندازید. من فیلمنامههایی خواندهام که چندین صفحه از صحنههای تعقیب و گریز و تصادف دارند. انگار خیلی از نویسندهها متوجه نیستند که فیلمبرداری واقعی چقدر زمان میبرد. در حقیقت، به نگارش فیلمنامه فیلمی کوتاه به چشمِ فرصتی نگاه کنید برای بیشتر آگاه شدن از اینکه هر خطی که روی کاغذ مینویسید چه برای گفتن دارد و چه هزینهای میبرد. تصویر اسبهای سفیدی که در نور مهتاب چهارنعل میدوند مسلماً در ذهنتان عالی به نظر میرسد، منتهی آیا مطمئنید که با یک اسبچران و/یا متخصص جلوههای کامپیوتری حسابی رفیقاید؟ اگر دسترسیتان به منابعْ محدود است، پس در ابعاد کوچک بیاندیشید.
«زردآلو – Apricot» نمونهای خوب از فیلمی کوتاه است که میتواند با بودجهای کم، قابل حصول باشد (فیلم آنچنان تولیدِ بینقصی را پیش چشم میگذارد که شک دارم واقعاً ارزان ساخته شده باشد) چون ماجرایش بین دو نفری میگذرد که پشت میز کافهای نشستهاند، اما این فیلم موفق میشود طیف وسیعی از احساسات را به نمایش بگذارد. بهطور مشابه، فیلم کوتاه آسیاییِ «فقط یک داستان عاشقانه – Just a Love Story» تقریباً بهتمامی در یک بالابر اتفاق میافتد. برای موقعیتهای مکانیای بنویسید که ضمنِ جذابیت، عملاً در دسترس هم باشند. به دسترسی و کنترل موقعیت فکر کنید و از مکانهای دورافتادهای که کیلومترها رانندگی میطلبد اجتناب کنید.
سه. کیفیتی دیداری به فیلمتان ببخشید.
«فیلم رسانهای دیداری است». «نشان دهید، حرف نزنید». اینها قواعد طلایی فیلمنامهنویسیاند که کارکشتهها مدام توی گوشمان میخوانند. با این حال، دیدن اینکه بعضی فیلمنامهها چقدر حرف میزنند حیرتآور است. فیلم یعنی داستانگویی در قالب تصاویر که اقتصادیترین شکل گفتن یک داستان است- و وقتی مشغول ساخت فیلمی کوتاهاید، اقتصاد همهچیز است. برای کاراکترهایتان گذشتهای دیداری بیافرینید. خلقیات، حرفه و وضعیت آنها را در تصاویر شرح دهید.
در «قرار ناهار – Lunch Date» خانم باکلاسی چنگالش را پیش از استفاده برق میاندازد. این کار چه چیزی درباره شخصیتِ او به شما میگوید؟ توجه کنید چطور در این فیلمِ کوتاه که برنده اسکار بهترین فیلم کوتاه لایو-اکشن شد، هیچ دیالوگی نیست.
چهار. لحظات تَک بیابید.
بهترین فیلمهای کوتاه اغلب تک لحظههاییاند که اتفاق میافتند، منتهی از آن تک لحظاتی که داستانی هم در دلِ خود دارند. منظورم از داستان چیست؟ منظورم گرهی است که باید باز شود، مشکلی بغرنج هست و پروتاگونیستِ ماجرا مجبور به انتخاب است. تمام تلاشتان را بکنید تا محدودیتی زمانی اضافه کنید. ضروری نیست اما کمی چاشنیِ تنش به فیلم کوتاهتان میافزاید. فیلم کوتاه «سرِ وقت – On Time» نمونه خوبی از فیلمی کوتاه است که تمام این شرایط را محقق میکنند. داستان فیلم درباره مرد جوان دلشکستهای است که میتواند آینده را ببیند و در نتیجه باید در زمانِ حال، سرِ وقت دست به کارهایی بزند.
پنج. داستانی تعریف کنید.
باید مساعیتان را به کار گیرید تا داستانی جذاب تعریف کنید. حواستان به ایدههایی باشد که مفهوم محورند یا فقط و فقط محض شکستن قوانین، همه قوانین را نشانه میروند! فیلمهای کوتاه فرصتی عالی هستند برای پیش بردنِ مرزهای آنچه داستانگویی سینمایی قادر به انجامش است، اما این فیلمها همچنان باید بتوانند تماشاچیانتان را از نظر احساسی درگیر کنند. بهعنوان یک قاعده امتحان پس داده، به یاد داشته باشید که فیلم کوتاه تنها وقتی میتواند قهرمانی با هدف و مشکل/آنتاگونیستی سرِ راه داشته باشد که خیلی خیلی خلاصه و جمعوجور به آن بپردازد. «من عاشق سارا جِینام – I Love Sarah Jane» را ببینید. فیلمْ داستان یکمُشت نوجوان در شهری جنزده است که بزرگسالانش زامبی شدهاند اما در دلِ آن، داستانی عاشقانه درباره پسری جوان هم هست که نمیتواند به دختر بزرگتری که عاشقش است برسد.
شش. خواننده را درگیر کنید.
از آنجایی که وقت کمی برای اثرگذاری دارید، تأثیر صفحه اول بسیار مهم است؛ اهمیتی به همان اندازه تأثیری که باید در ده صفحه اولِ فیلمنامهای بلند روی خواننده بگذارید. جهان فیلم چیست؟ آیا دلمان برای موفقیت کاراکتر اصلی میتپد؟ آیا جهان و داستان فیلم حسی از حقیقت دارد؟ پایانبندی هم بسیار مهم است چون حقیقتاً کم پیش میآید که در پایان فیلمی کوتاه حسابی تکان بخورید. بنابراین برای رسیدن به یک پایانبندیِ رضایتبخش و معنادار تلاش کنید.
هفت. حواستان به کلیشهها باشد.
کلی کلیشه در فیلمهای کوتاه هست و کلی تفکرات خودبینانه. چرا همه حس میکنند باید درباره قاتلانِ سفارشی (hit men)، دزدیهای کلان، آدمهایی که با مرگِ خودشان مواجهاند، کودکان معصوم، انحرافات جنسی و غیره بنویسند؟ از نوشتن درباره کلیشهها بپرهیزید، مگر اینکه زاویه دید تر و تازهای به آن داشته باشید. این کاری است که «نَواده – The Descendant» میکند. در این فیلم کوتاه چند قاتل سفارشیِ سردرگم باید پسربچه ظاهراً بانمکی را بکشند و یکیشان در میانه کار جا میزند تا در نهایت متوجه میشود این بچه، جانوری ماوراءطبیعه است که مادرش را میترساند.
از آن چیزی بنویسید که با آن آشنایید و به خودتان شباهت دارد، عوض آنکه از چیزی بنویسید که از فیلمهای دیگر قرض گرفتهاید. از داستانهای کوچک نترسید، قالبهای کوچک ابزاری بینظیر برای آنها هستند. در جایگاه نویسندهای حرفهای دیگر فرصت روایت داستانهای کوچک گیرتان نمیآید.
نکته آخر که هیچ از نکاتی که تا به حال گفته شد کم ندارد این است که تا جای ممکن فیلم کوتاه ببینید. هیچ جایگزینی برای آگاهی ازآنچه در اطراف شما در جریان است و آگاهی ازآنچه در جایگاه تماشاچی (و همینطور نویسنده) فکر و حس میکنید، وجود ندارد.
منبع: وبسایت جشنواره ریندنس
فیدان در شبکههای اجتماعی