نوشته: آماتاجو پاپاج
ترجمه: مهلقا حسین
بسیاری از آهنگسازانی که موسیقیهای خود را میفروشند استعدادهای شگفت انگیزی دارند و میتوانند آهنگهای تکان دهندهای برای فیلمهای هالیوودی بسازند. پس حرف من را اشتباه برداشت نکنید، آهنگهای آرشیوی عالی هستند. شما این امکان را دارید که از هزاران ترک موسیقی که بر اساس گام، نوع، انواع سازهایی که در آنها بکار رفته است و همچنین مجوزهایشان طبقه بندی شدهاند استفاده کنید. تنها کاری که باید انجام بدهید نوشتن کلیدواژههای مناسب در صفحههای جست و جوی موسیقی است. اما آنچه برای تبلیغات تلوزیونی، تریلر فیلمها، ویدیوهای تبلیغاتی کمپانیهای برجسته و حتی تیتراژ شروع فیلمها گزینه مناسبی به نظر میرسد، ممکن است روی یک فیلم چندان چنگی به دل نزند.
موسیقی متن از آن ابزارهای فیلمسازی است که اغلب دربارهاش سوء برداشت میشود و یا از آن قدردانی نمیشود و نگاهی که به این موسیقی میشود صرفا به عنوان محوریست که چیزی به تصویر اضافه میکند. اما واقعیت این است که موسیقی متن میتواند فیلم شما را زمین بزند. مثالهای بسیاری از فیلمهای خوبی وجود دارد که توسط موسیقی متن نامناسب از بین رفتهاند.
موسیقی بخشی از داستان اصلی فیلم است که وظیفهاش برانگیختن عواطف مخاطب، حین اجرای بازیگران است.
موسیقی باید به شکل حرفهای ساخته شده باشد نه اینکه بر اساس سلیقه فیلمساز انتخاب شده باشد. به همین دلیل است که باید پیش از آنکه فیلمبرداری را آغاز کنید عمیقا به آن فکر کنید و اگر بودجه کافی در اختیار دارید بخشی از آن را برای آهنگسازتان نگه دارید.
در اینجا ۶ علت به شما میگوییم که چرا باید برای فیلمتان موسیقی متن مجزایی در نظر بگیرید:
منحصر بفرد بودن
بیایید با واضحترین علت شروع کنیم. شما ماهها به سختی کار کردید تا این فیلم را به اتمام برسانید. احتمالا حتی فیلمنامه را هم خودتان نوشتهاید ــ انگار که این قصه همیشه با شما بوده است. شما برنامهریزی کردید تا بهترین عوامل را پیدا کنید، تست بازیگری گرفتهاید و مستعدترین بازیگرانی که میتوانستید را انتخاب کردید. شما زمان زیادی را صرف سرمایهگذاری و تخصیص بودجه فیلمتان کردهاید و حتی یک کافه نزدیک به محل فیلمبرداری را راضی کردهاید تا به عوامل صحنه قهوه و کیک برساند.
فرایند فیلمبرداری و تولید به آرامی پیش رفتهاست و سرانجام فیلم شما آماده است تا به جشنوارههای بزرگ سرتاسر دنیا فرستاده شود.
آنگاه، روزی نغمه آشنایی از یک آگهی تلوزیونی به گوش شما میخورد. متوجه میشوید که مجوز این آهنگ را برای دراماتیکترین قسمت فیلم خود گرفته بودید، همان قسمتی که قرار است اشک بیننده را در بیارود. از سوی دیگر آگهی درباره این است که خوردن ماست چگونه باعث میشود که از درد یبوست خلاص شوید. این آگهی بهطور معمول بارها و بارها در طول روز و برای ماهها پخش خواهد شد. آگهی مانند ویروسی پخش میشود و مخاطبان شما نمیتوانند در حیاتیترین صحنه فیلم به اینکه آن آگهی در ذهنشان تکرار نشود کمکی بکنند.
لیت موتیف (Leitmotif)
لیتموتیف کلمهای است که توسط آهنگسازی به نام ریچارد وگنر ابداع شد، برای اشاره به تکرارهایی در موتیف موسیقی که موجب تاکید بیشتر روی معنای آهنگ میشود. در فیلم این مساله به کاراکتر، مکان یا موقعیت مشخصی مربوط میشود. معمولا لیتموتیفها نمادین و در عین حال قابل تشخیصترین قسمت فیلم هستند. آیا میتوانید قطعهای از یک ملودی را بردارید و هر بار که قهرمانتان وارد صحنه میشود آن را بازپخش کنید؟ قطعا. آیا این حرکت جواب خواهد داد؟ اغلب خیر.
دقیقا به همان صورت که یک شخصیت یا ایده در طی داستان رشد پیدا میکند، تغییرات لیتموتیف و مدولاسیون نیز به همین شکل هستند. یک مثال عالی در این زمینه موضوع عشق میان اش و شیلا در «ارتش تاریکی» است که یک فیلم کمدی / ترسناک / تاریخی با موسیقی فوقالعادهای از جوزف لودوکاست. اگرچه فیلم یک موسیقی دارد، موقعی که شخصیتها از یکدیگر خداحافظی میکنند فضا از عاشقانه به حالت سانتیمانتال تغییر میکند و هنگامی که شیلا توسط ارتش تاریکی به اسارت گرفته میشود و اش شیطان صفت که فرمانده زامبیهاست قصد بوسیدن او را میکند، لیت موتیف به شکل قابل توجهی خارج از تن نواخته میشود.
لیتموتیف باعث میشود مخاطب به جهان درونی شخصیتها بینش پیدا کند و حسی از پیوستگی در داستان به وجود میآورد که یک موسیقیدان متبحر میتواند در رسیدن به این هدف به شما کمک کند.
انسجام
یک موزیک آرشیوی در برخی مستندها میتواند نتایج بسیار مثبتی به همراه داشته باشد، بخصوص در مستندهای تلوزیونی. هزاران ترک موسیقی وجود دارد که شما میتوانید در سفری به کهکشانها یا برنامهای درباره مبلمان تاریخی سبک باروک از آنها استفاده کنید. مشکلی که اینجا به وجود میآید این است که هر آهنگساز سبک مخصوص به خود را دارد. سبک آنها ابعاد مختلفی از جمله تجهیزات مختلف، ترکیببندی سازها و تکنیکهای میکس و مستر، به انضمام میزان حساسیت آهنگساز را شامل میشود.
ممکن است فکر کنید مخاطب آنقدر حرفهای نیست که بتواند یک دست بودن یا نبودن موسیقی را تشخیص بدهد ولی این موضوع صحت ندارد. همه ما از کمترین تا بالاترین سطح نسبت به موسیقی حساس هستیم و تمام ما حتی به شکل ناخودآگاه، این توانایی را داریم که چیزی را که نقص دارد تشخیص بدهیم.
جدای از این موضوعات مهم در کنار اتفاقات داستان، موسیقی متن هم اهمیت دارد چرا که این موسیقی حکم بافت همبند را برای فیلم دارد. فقدان انسجام در یک صحنه موزیکال میتواند این احساس را به وجود بیاورد که در فیلم شما چیزی وجود دارد که اصلا حرفهای نیست و داستان شما پیوستگی خود را از دست داده است.
یک راه مناسب برای انجام این کار با بودجه کم این است که یک آهنگ آرشیوی انتخاب کنید و سپس از آهنگساز بخواهید که آن را با فیلم شما تطبیق بدهد.
حال و هوای فیلم
بدون در نظر گرفتن این که موسیقی در پس زمینه فیلم است یا قرار است به برانگیختن عواطف تماشاچیان در صحنه حساس فیلم کمک کند، یکی از مسئولیتهای اساسی هماهنگ کردن تن آهنگ با فضای بصری است.
موسیقی باید به اتمسفر فیلم منتقل شود و شخصیت را در هر صحنه جداگانه به تصویر درآورد. وقتی این هماهنگی وجود نداشته باشد تصویر از بین میرود و وقتی اغراق شده باشد برای مخاطب مزاحمت ایجاد خواهد کرد.
یک موسیقی خوش ساخت مخاطب را به زمان و مکان فیلم انتقال میدهد، داستان را جلو میبرد و همراه با شخصیتهای فیلم رشد پیدا میکند. موسیقیهای آنجلو بادالامنتی را به عنوان یک نمونه موفق در نظر بگیرید که به خوبی روی فضاهای دلهرهآور و نا امید کننده فیلمهای دیوید لینچ نشسته است.
یک آهنگساز توانا آنقدر حرفهای هست که بتواند با فیلمسازان کار کند، محتوای نمایشی شما را به دقت تماشا کند و فیلمنامه را بخواند. اگر تصمیم گرفتید که پیش از شروع فیلمبرداری با آهنگسازتان کار کنید درباره احساسی که قصد دارید به صورت غیرمستقیم به مخاطب منتقل کنید با آهنگساز صحبت کنید و او را با ایده و شخصیتهایتان آشنا کنید. موسیقی حال و هوای خاصی به فیلم شما میبخشد و بطور طبیعی از آن جریان میگیرد.
ریتم
اگر به آخرین فیلم، ویدیو و یا برنامه تلوزیونی که دیدهاید فکر کنید متوجه میشوید که هرچیز ریتمی دارد.
تصاویر ریتم دارند: حرکات توسط همان اصولی کنترل میشوند که موسیقی ــ یعنی ضرب و گام. این مساله به همان اندازه که شامل حرکت کاراکترها، طبیعت فیلم و تمام اجزای مربوط به صحنه میشود مربوط به حرکات دوربین هم میشود.
افکتهای صداگذاری نیز ریتم دارند: مارش رفتن ارتش، بال زدن حشرات، برخورد موج دریا با صخرهها.
حتی سخنرانیها هم ریتم دارند، همچنین تمام اینها نیز مثل آهنگی که با دیالوگها همراه میشود، بی صدا هستند.
اگر شما یک خوره ریاضی باشید احتمالا میدانید که سادهترین راه هم گام کردن زمان ریتم موسیقی با تصاویر فیلم این است که کوتاهترین واحد موسیقی را با یک یا چند فریم پیوسته از فیلمتان برابرکنید. این به این معنی نیست که موسیقی باید مثل کارتونهای دیزنی دقیقا با حرکات فیلم همراه شود. حقهای که میتوانید به کار ببرید این است که از ریتم به طریقی استفاده کنید که موجب بهبود تصاویر شوند و نه مزاحم آنها. پس بطور کلی مقیاسها در واحدهای بزرگ مورد استفاده قرار میگیرند، چرا که از یک ضرب موسیقی همراه با یک تصویر در فیلم استفادهای نخواهد داشت.
اغلب آهنگسازان این کار را به شکلی غریزی انجام میدهند و اصول ضرب و گام را همراه با عواطف لازم برای آن به کار میگیرند.
یکی از بهترین مثالها، مینا و صحنه عاشق شدن در پایان فیلم «دراکولا» به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا بود. برای دقایقی صدای موسیقی عاشقانهای را میشنویم که با صحنهای عاشقانه موازی شده است، سپس شکارچیان خونآشام نشان داده میشوند و هاپکینز برای کشتن دراکولا به دنبال او میگردد. آنچه وچک کیلار، آهنگساز این فیلم برای این صحنه به کار گرفت این بود که به جای آنکه میان عشق و هیجان از این شاخه به آن شاخه رود، موسیقی را در همان موضوع عشق محبوس کند. این تصمیم فوقالعاده موجب شد فیلم حتی دراماتیکتر هم بنظر برسد و افکتها فراموش نشدنی شوند.
سادهتر از تصورات شما
اگر داستانی دارید که باور دارید عالی است ــ که البته تنها احساسی است که باید به فیلم خود داشته باشید ــ از به اشتراک گذاشتن آن با یک آهنگ ساز نترسید. شما از تعداد آهنگسازانی که تمایل به همکاری خواهند داشت غافگیر خواهید شد. چنانچه چشم انداز فیلم شما شگفت آور باشد حتی آهنگسازان مشهور هم از همکاری با شما خوشحال خواهند شد.
توصیه آخر این که به آهنگساز خود اعتماد کنید. اون نیز مانند خودتان یک داستانسر است. ذهن خود را باز نگه دارید و مطمئن شوید که یک آهنگساز حرفهای در طول ساخت فیلم دست در دست شما، همراه با شما حرکت خواهد کرد.
فیدان در شبکههای اجتماعی