نوشته: عطا مجابی
روز چهارم جشنواره روزی بود که حس کردم فیلمسازها آگاهانه تلاش دارند فیلمهای سخت بسازند.
از آن جملهاند:
«بارسلونا» (داستانی، ۲۵دقیقه، پَرمر / روحبخش) تیتراژ پایانی فیلم این نوید را میدهد که بناست برای اولین بار از «رُول سیاه پایانیِ کلیشهای» خلاص شویم، اما «بارسلونا» هم به همان خبط معمول دچار میشود. این وضعیت در مورد کلیت فیلم هم صدق میکند: فیلم لحظاتی این نوید را میدهد که اثری متفاوت است اما بعدتر به خطای معمول میغلتد. «بارسلونا» سرشار از لحظات خوب و نوآوریهای دکوپاژی ست که اگر نیمی از آنها را هم حذف کنیم، برای فیلم اتفاقی نمیافتد. مشکل اساسی یک شوخی کوتاه و کلیدی ست: «بارسلونا» باشگاه خوبی هست، خوب گل میزند، اما فیلم کوتاه نیست.
«فاش» (داستانی، ۱۵دقیقه، احسان مختاری) با وجود شکل حرفهای و اجرای تمیزش، افتتاحیه گیرایش، پلان ــ سکانسهای تمیز و حساب شدهاش؛ در ذهن، ماندنی نیست. علت، شاید این باشد که برای همه چیز دلیل و برهانهای منطقی علم میکند. که اگر نمیکرد، یعنی اگر انگیزه برادر کوچکتر در حد خواستهای کودکانه مثل هواخوری و دانشگاه رفتن میبود: آنوقت فیلم پیام مخوفی را ارائه میکرد که الان فاقد آن است. مخوف از این جنبه که نسلی را نمایش میدهد که کم عمق و در عین حال عملگراست.
نسلی که برای رسیدن به هر خواسته کودکانهای، دسیسه میچیند و درست مثل «هیت من»های خونسرد و بی احساس هالیوودی عمل میکند.
شاید هم اینها اشتباه باشد، شاید فیلم کوتاه جای طرح چنین مضمونهایی، و مهمتر از آن شخصیت پردازی نیست.
«تروفه» (داستانی، ۹دقیقه، اصغر لائی) اثری ست که اگرچه فرصت دیدن آن را در جشنواره تهران از دست دادم، اما هنوز خاطره دلپذیری از تماشای آن در جشنواره منطقهای با من هست.
تروفه ایده گیرا و سینماییای دارد که قبلا مشابهش را در «نردبان ژاکوب» دیدهایم. ایده در اینجا به درستی فیلم کوتاه تبدیل شده و با توجه به تایمی که از مخاطب میگیرد اثر موفق و قابل احترامی است.
«تاریکی» (داستانی، ۱۵دقیقه، سعید جعفریان) اثری حرفهای، خوش ساخت، و دلپذیری ست با یک افتتاحیه حساب شده و سرشار از جزئیات که پیش قصهاش را اگر درک کنیم باقی فیلم گیراتر خواهد شد. اما «تاریکی» از جایی ضربه میخورد که به آن تکیه کرده و به آن نیاز دارد.
نقطه اتکای فیلم بعد از خروج دختر از خانه برای یافتن مردش، مرد دیگری ست که بناست اغواگر و ویژه باشد. این ستون و تکیه گاه به درستی اجرا نشده است.
«آرا» (داستانی، ۲۵دقیقه، یوسف کارگر) «آرا» اگرچه از جنس فیلمهای مورد علاقه شخصی من نیست، اما هر بار تماشای مجدد آن لذت بخش است و آورده جدیدی دارد.
علاوه بر این، فیلم پر زحمتی ست که هم در فضا سازی موفق است، و هم قصهاش را به درستی پیش میبرد.
البته چند دست انداز کوچک در فیلم هست، که شاید هم سلیقه شخصی باشد، و هم در کلیت اثر تاثیر چندانی نداشته باشد. مثل صحنه گفتگوی قهرمان فیلم با مادر، و یکی دو برش شاید محافظه کارانه.
با اینحال «آرا» بی شک از بهترینهای جشنواره است، چون نه فقط اصول فیلم کوتاه را رعایت کرده و در اجرا استاندارد است، که پا را فراتر گذاشته، و لحن و سبک خود را تثبیت میکند. مکثها و میزانسنهای طراحی شده فیلم با تمرکز روی عناصر و آدمها باعث میشود فضای فیلم در مخاطب رسوخ کند.
«آن شب باران میبارید» (تجربی، ۴دقیقه، محمدمهدی باقری)
پلان سکانسِ «آن شب باران میبارید» از کارهای خوب و دلچسب جشنواره است که شروع، ایجاز، فرم، و ضربه پایانی آن خستگی را از تن بیرون میکند. یک کار کوتاه استاندارد که اگر چه پایان آن قابل حدس، و متکی بر «خواندن» و نه دیدن است، اما خوب کار میکند و تماشای آن لذت بخش است.
بزرگترین مساله درباره فیلم، همان سوال قدیمی ست. آیا «آن شب..» فیلم کوتاه تجربی هست؟
«کل به جزء» (تجربی، ۱۲دقیقه، سید وحید حسینی نامی) بعد از تماشای مجدد «کل به جزء» هنوز گمان میکنم میتوانست کوتاهتر باشد: از «اطناب به ایجاز» میتوانست ایده درخشان فیلم را صیقلیتر کند. ایدهای کهن الگویی که بعد از دیدن دوباره، برای من یادآور کتاب «حقیقت و پیرمرد دانا»ی بهرام بیضایی بود.
این که بیضایی چنین مضمون سترگ و سنگینی را در قالب کتاب کودکان ارائه داده نشانه جالبی ست. به گمان من او درک کرده هرچه در بسته بندی ناقابل و کوچکتری اثرش را ارائه کند، جلای بیشتر و ماندگارتری خواهد داشت.
«هراش» (تجربی، ۹دقیقه، آذین حمیدنیا) هراش با نام غریب، و زیبایش همزمان سه فعل را به ذهن متبادر میکند: هراس، خراش، و بالا آوردن. همچنین چند دقیقه ابتدایی هراش این وعده را میدهد که شاهد یکی از بهترین تجربیهای سال هستیم، ولی.
هراش از بیماری مهلک «دو فیلم با یک بلیط» رنج میبرد.
اگر سازنده «هراش» تلاش میکرد انسجام اثرش را حفظ کند و بازیگوشیهایش را در حد لگد کردن سوسک تنزل ندهد و جای آدمها دوربینش را عجیب کند میشد، این ولی آخر را خط زد و چیزهای بهتری نوشت.
«رقص با باد» (تجربی، ۶دقیقه، قاسم شیشه گر) «رقص با باد» شاید باید یا خیلی کوتاهتر میبود یا کمی بلندتر.
صد ثانیه اول فیلم به خودی خود یک اثر کامل است که با ایجاز تمام، و با استفاده از جادوی سینما تخیل تماشاگر را تحریک و کار اصلی را انجام میدهد.
اما ادامه میدهد، و الگوی زوم بک خود را، که هم بارها در تاریخ سینمای تجربی تکرار شده، و هم حالا تماشاگر از آن شناخت پیدا کرده را پیش میبرد. و این بار، با اتمام پارت دوم، فیلم تمام میشود. در حالی که مخاطب قانع نشده، و پارت سوم را طلب میکند.
یادداشتهای روزانه جشنواره سی و چهارم – روز اول
یادداشتهای روزانه جشنواره سی و چهارم – روز دوم
یادداشتهای روزانه جشنواره سی و چهارم – روز سوم
یادداشتهای روزانه جشنواره سی و چهارم – روز چهارم
فیدان در شبکههای اجتماعی