نوشته: سعید عابدی

 

«فاش» به کارگردانی احسان مختاری

سامان برادر بزرگتر به خانه (ظاهرا دانشجویی) سیامک پناه آورده­ است تا از دست طلبکارها در امان باشد اما از اولین دیالوگ فیلم لحن سامان همچون صاحب‌خانه­ای است که دستور می‌دهد. این مسیر چنان به پیش می‌رود تا سیامک در خانه خود محصور و کتک‌خورده در گوشه‌ای می­افتد. «فاش»، داستان چندان غریبی نیست اگر آن را به ابعاد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گسترش دهیم؛ برادر بزرگترهایی که همچون دوالپا به تن می‌چسبند و همه­کاره می­شوند. داستان آن‌جایی تراژیک می‌شود که سیامک به سامان می‌گوید خانه پدری را هم به‌خاطر او رها کرده است. ظاهرا هیچ امیدی نیست مگر این‌که خودت را جمع کنی و از گوشه­ای که در آن خزیده­ای بیرون آیی، درب را به­روی غریبه­ها باز کنی تا برادرت را با خود ببرند. آن‌گاه شاید بتوانی از زخم­هایی که خورده­ای مراقبت کنی. بی اختیار ذهن به سمت شعر اخوان می‌رود که: باز می‌گویند فردای دگر / صبر کن تا دیگری پیدا شود / کاوه­ای پیدا نخواهد شد امید / کاشکی اسکندری پیدا شود. از جمله مسائل فنی فیلم، نور و نورپردازی چشم‌گیر آن است که بر چنین داستان سمبلیکی خوش نشسته ‌است.

 

«برای فروش» به کارگردانی علی بناییان

بدون شک برگ برنده «برای فروش» بازی جذاب سونیا سنجری است. او که سال قبل با «روتوش» تبحر خود را به اثبات رسانده­ بود امسال نیز با این فیلم بر قدرت و تسلط خود مهر تایید زده­ است. بازی او در نقش­های سختی که میان دو انتخاب مستاصل است با چهره و چشمانی که در نشان­دادن غم پنهان و مگو متبحر است مخاطب را امیدوار می­کند که سینمای ایران در آینده شاهد بازیگری از جنس ساره­ بیات و بلکه بهتر از او باشد. اما‌ ای کاش بر روی فیلم‌نامه کار بیشتری انجام می­شد تا بی­منطقی‌های کمتری در آن می‌دیدیم. برای مثال کسی که سی میلیون برای بچه­ای پرداخت می‌کند و شناسنامه داشتن بچه هم برایش مهم است قرار معامله را در خیابان و شبیه دلالان مواد مخدر نمی­گذارد. این گونه قرارها معمولا مخصوص کسانی است که نه پدر و مادر بچه برایشان اهمیت دارد و نه این‌که سی میلیون پرداخت می‌کنند. ماجرا وقتی به قسم قرآن در اولین دیدار و آن هم در ماشین می­رسد تبدیل به کمدی ناخواسته می­شود. کارگردان غافل از این است که وقتی فیلمی آنقدر مینیمال می­سازد که لازم نمی­بیند چهره خریدار را نشان دهد هر حرکتی از او باعث پدیدار شدن شخصیت غایب می­گردد. اگر خریدار دغدغه دین دارد و چنین قسمی برایش تعیین کننده­ است چگونه نوزادی از خانواده­ای می­گیرد که هیچ آشنایی با آن ندارد و هیچ تحقیقی درباره آن انجام نداده­ است. اگر چه «برای فروش» ایده خوبی است که از دست رفته است اما از دیدن آن اصلا ناخرسند نیستم. فیلم نوید بخش یک بازیگر است که در سینمای ایران حکم کیمیا را دارد.

 

«تاسوکی» به کارگردانی پوریا پیشوایی

تاسوکی نشان می­دهد که می‌توان فیلم­های تبلیغاتی و همسو نیز ساخت اما دچار ابتذال و مجامله نشد. پیوند موضوعی انسانی با یکی از مهم­ترین موضوعات خاورمیانه کنونی نقطه اتکای داستان تاسوکی است. اگر چه موضوع ملتهب فیلم می‌توانست عاملی باشد تا موارد دیگر کمتر به چشم آید اما تدوین خوب فیلم که آشکارا از بقیه موضوعات فنی فیلم سرتر است بسیار چشمگیر است. استراتژی کارگردان (که مدیر فیلم‌برداری نیز هست) در نوع فیلم‌برداری که گویی همه اینها خیالی بیش نیست به خدمت فیلم درآمده و آن را به یک کابوس شبانه مبدل کرده­ است. تاگور می‌گوید هرنوزادی که به دنیا می­آید نشان می‌دهد خداوند هنوز از انسان ناامید نیست اما نوزاد داخل فیلم که به قول مادربزرگ برای به دنیا نیامدن بند نافش را دور گردن خود پیچیده گواهی بر نشانه­های یاس خداوند نیست؟ تراژدی آنجا تکمیل می‌شود که نوزادی که ظاهرا در فیلم سالم به دنیا می­آید در عالم واقع از ماندن در دنیا پشیمان می‌شود.

 

«آخر هفته» به کارگردانی وحید بمانی

مشکل بسیاری از کارگردان­های ما از جمله کارگردان «آخر هفته» در این است که تاکید بیش از حد لازم بر نیت خود دارند. البته ممکن است این موضوع باعث شود افراد بیشتری به نیت او پی ببرند اما از طرف­ دیگر مخاطب باهوش را از فیلم دلزده می­کند و حتی ممکن­ است این اصرار بیش از حد مطلب را برایش مبتذل کند. پیش­ازآنکه با تصویری مواجه شویم، ابتدا صدای پارس­ سگ است که پیش‌آگاهی از موضوع و مکان می­دهد. بعد از آن در چرخ زدن­های بی­هدف پسر، سگ و صدای آن را این­ بار با تاکید تصویر می­بینیم و می­شنویم تا خشونت مکان برای مخاطب مسجل شود. درحالی که همان یک نمای high angel که مرد کارگر را در محاصره آهن­پاره­ها نشان می­داد برای رساندن خشونت فضا کافی بود. این تاکیدهای بی­جا متاسفانه به اکت بازیگران مخصوصا بازی پسر نیز سرایت کرده ­است. برای نشان­دادن عصبانیت بچه‌های طلاق سگرمه‌های درهم آنچنانی و پرتاب نمایشی شیشه به خیابان که بسیار بد نیز اجرا شده آنقدر موضوع را فاش می­کند که دیگر جذابیت چندانی باقی نمی­گذارد. در کنار این­ها اضافه کنید صدابرداری بد فیلم را که گاه فقط با توسل به زیرنویس از گفت­وگوها مطلع می­شویم اما فیلم هر چه به جلو می­رود بهتر می­شود تا برسد به سکانس پایانی و محشر فیلم که نقش دکمه­ای را دارد که کارگردان برای آن یک دست کت­وشلوار کامل دوخته­ است. دوربین از زاویه مرد کارگر انتهای کوچه­ای را می­بیند که به واسطه چراغی نیم سوز تاریک و روشن می­شود. بیشتر تاریک و کمتر روشن. گویی استعاره­ای از زندگی خود را می­بیند. در لحظه کوتاهی از روشنایی فهرست کوتاه علاقمندی­هایش را در انتهای کوچه می‌بیند و لحظه‌ای بعد با حالتی پیشگویی­وار آن­ها دیگر نیستند. تلاش چندباره برای بیرون کشیدن سیگار از پاکت و تلاش چندباره برای روشن کردن فندک حکایت زندگی متزلزل اوست، مثل همان موتوری که بیشتر خراب است تا درست. مثل پنجره­هایی که قول داده نصبشان کند و هنوز نصب نشده­اند.

 

یادداشت‌های کوتاه بر فیلم‌های جشنواره سی و چهارم – بخش اول / نوشته: هومن نیک‌فرد

یادداشت‌های کوتاه بر فیلم‌های جشنواره سی و چهارم – بخش دوم / نوشته: سعید عابدی

یادداشت‌های کوتاه بر فیلم‌های جشنواره سی و چهارم – بخش سوم / نوشته: هومن نیک‌فرد

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=8884