نوشته: ای جی یونیتاس
ترجمه: مهلقا حسین
چگونه دیالوگهای توصیفی بنویسیم
از آنجا که هیچ کتابچه راهنمایی برای دیالوگنویسی وجود ندارد، دیالوگ توصیفی معمولا جاییست که اغلب فیلمنامهها از پا در میآیند.
شما باید جهان را به گونهای بسازید که شخصیت شما نیز به خوبی در آن بگنجد. اغلب تازه کاران تلاش میکنند تا جای ممکن از توصیف پرهیز کنند اما واقعیت این است که بالاخره شما به آن نیاز دارید.
در یک فیلمنامه بد، دیالوگهای وصفی فقط و فقط به خاطر مخاطب در فیلم حضور دارند.
در یک فیلمنامه خوب، مانند «منچستر کنار دریا» لونرگان آنچه قرار بود دیالوگ توصیفی باشد را تبدیل به یک صحنه توصیفی میکند. مثلا ما به جای فهرستی از دلایلی که باعث میشود لی از شغل خود متنفر باشد، چندین تصویر کوتاه را میبینیم.
شما باید دنیایی را که شخصیتتان در آن زندگی میکند، اینکه شخصیت شما چه کسی هست و کجا قرار است تغییر کند را مشخص کنید. به جای نوشتن دیالوگهایی که تنها اطلاعاتی را به مخاطب منتقل میکند آن را در طی چند صحنه نشان بدهید.
اما اگر لازم است دیالوگ بنویسید…
از یک شخص سوم کمک بگیرید
در دنیای واقعی آدمها اطلاعاتی را که از قبل میدانند برای همدیگر توضیح نمیدهند. با این حال گاهی مسائل مربوط به آغاز و جمله پایانی و دیالوگ و فرمت استاندارد آن باعث میشود ما کارهای احمقانهای بکنیم.
یک راه ساده برای آنکه توصیفات شما بهطور طبیعی در طول فیلم جریان پیدا کند این است که شخصیت شما موضوع را به کسی که داخل داستان نیست توضیح بدهد.
مثلا در ۶ صفحه اول «منچستر کنار دریا» لونرگان از این استراتژی به وسیله مدیر ساختمانی که درباره مستاجرانش غرغر میکند استفاده کرده است.
این صحنه نیمصفحهای درباره شغل لی، چگونگی درک او از جهان و این که چه آیندهای در انتظارش است (البته تا قبل از فوت برادرش) اطلاعاتی به ما میدهد.
صحنهای بین شخصیتها ترتیب بدهید و یک شنونده سوم را به آنجا بیاورید. آنچه قرار بود یک رفت و برگشت خسته کننده در مکالمه میان دو شخصیت باشد تبدیل به مسابقهای میشود که چه کسی در آن میتواند حرف خود را به کرسی بنشاند. قانونی برای دیالوگنویسی وجود ندارد ولی این، یکی از توصیههای خوب است.
جان آگوست در این باره میگوید: «برخی ممکن است فکر کنند گوش دادن به بازیگر بزرگی که جملات قصار میگوید به فیلم کمک میکند. این طور نیست. این کار مثل تلاش برای نقاشی کردن یک چشم انداز، توسط هنرمندان دیگری به غیر از خودمان است. در حالی که برای نقاشی چشم انداز باید از جای خود بلند بشوید، از قله بالا بروید و آنچه را میبینید به تصویر در بیاورید.
پرسیدن سوالات احقانه
سوال کردن شخصیت کار بسیار خوبی است.
این راهی طبیعی برای برانگیختن توجه تماشاگر و معرفی قسمت اصلی طرح داستان است.
اما ادامه دادن این راه باعث میشود کاراکتر دائما گیج و یا احمق به نظر برسد.
البته شخصیت لنورگان در طول فیلم بارها سوال میپرسید و به نظر میرسد که این قاعده را شکسته باشد. آنچه او را از سایرین متمایز میکند این است که لنورگان بسیار تلاش میکند سوالات را با لحن مخصوص به خود شخصیت بپرسد.
هنگام نوشتن فیلمنامه از پرسیدن سوال به اندازهای که از طرح سوالات مکرر و معمول دوری میکنید، اجتناب نکنید. قالب بندی دیالوگ کار معمولی است و نوشتن آن هم طبیعی به نظر میرسد. اگر کسی در جهان وجود دارد که به آن سوالات پاسخ دهد، پس آنها را بنویسید.
پنهان کردن اطلاعات مهم
اگر متوجه شدید که فیلمنامه شما سرشار از توصیفات است، یک راه حل این است که شخصیتتان را مجبور کنید چیزی یاد بگیرد. همان طور که شخصیتهای فیلم اطلاعات مختلف را دریافت میکنند، مخاطبین هم با آنها یاد میگیرند.
وقتی لی فهمید برادرش بر اثر ایست قلبی مرده است، همان طور که میبنیم او تلفن را برمیدارد و زنگ میزند، سپس شروع به رانندگی میکند و از کارش بیرون میآید، لونرگان ما را در تاریکی نگه میدارد. دیالوگ فیلم بیش از آن که روی طرح فیلم تمرکز کند روی واکنشهای لی متمرکز شدهاست.
وارد کردن اطلاعات به طور بحث برانگیزی یکی از سختترین قسمتهای دیالوگنویسی است. نوشتن دیالوگ باشد جایی برای بیان زاویه دید شخصیت باشد و ما از دریچه چشم او باید آنچه را به دنبالش هستیم پیدا کنیم.
نوشتن دیالوگ برای شخصیتها
دیالوگ فیلمهای بد معمولا فقط برای بیان طرح داستان نوشته میشوند.
دیالوگ باید هسته درونی شخصیت فیلم را بشکافد و موجب شود که طرح داستان بیش از آنکه از ساختار داستان ناشی شود، از تصمیمهای هیجانی شخصیت نشات بگیرد.
مثلا در «منچستر کنار دریا»، دیالوگ هر شخصیت آنچه هست را ظاهر میکند و شمایی از آنچه قرار است در پایان اتفاقی بیفتد نیز به مخاطب میدهد.
در جریان معلق ماندن در گذشته و فرو رفتن در گودال زندگی، لی فقط در قالب جملات کوتاه حرف میزند. در حالی که در انعکاس شخصیت این الگوی سخنرانی باعث میشود که او از قالب گسترده سایر شخصیتها متمایز شود.
همچنان که لی به برادرزادهاش نزدیکتر میشود جملاتش هم طولانیتر میشوند. دیالوگهای فیلم به این شکل داستان مجزای خود را بیان میکنند.
نگاهی به شخصیتهای فیلم خود بیندازید و نقطه آغاز و پایان آنها را ترسیم کنید. دیالوگ آنها باید مشخص کند که آنها چه کسی هستند و نشان بدهد که به کجا میروند و چگونه یاد میگیرند.
استفاده از زیرمتن
در فیلمی با دیالوگهای خوب بین آنچه شخصیت میگوید و منظور واقعی شخصیت تفاوت وجود دارد.
داشتن شخصیتی که فقط آنچه احساس میکند را به زبان میآورد دو ایراد اساسی دارد:
اول اینکه حوصله مخاطب را سر میبرد.
دوم اینکه غیر واقعگرایانه است و حال و هوای وهمانگیز سینما را از بین میبرد.
لونرگان از زیرمتنهای بسیار قوی در فیلمنامه خود استفاده کرده است که در عین حال در همان یکی دو دقیقه اول قابل تشخیص هستند.
همان طور که لی خانههایی با مستاجرهای مختلف را تعمیر میکند ما مشاهده میکنیم که خانم اولسن تلاش میکند او را به خود جذب کند.
ما بهعنوان بیننده باید منظور واقعی اولسن را از «پیشنهادش» برای نحوه تعمیر دوش حمام خانهاش دریابیم.
افزودن لایههایی از زیرمتن به دیالوگهایتان باعث ایجاد نوعی عمق میشود که یکی از نکات کلیدی برای نوشتن دیالوگ است. این یکی از چندین راهی است که میتواند مخاطب را با داستان شما درگیر نگه دارد.
قوانین دیالوگ
یا دیالوگنویسی نیز مثل سایر بخشهای داستانتان برخورد کنید. دیالوگ نیاز دارد ساخته شود، اوج بگیرد و سپس حل شود. همچنین باید از کنش و واکنش به رقابت تبدیل شود.
فیدان در شبکههای اجتماعی