نوشته: کریستینا آلوارز لوپز[۱]

ترجمه: فروغ رستگار

منبع: MUBI

این یادداشت از ستون نقد سینمایی Foreplays ترجمه شده که فیلم‌های کوتاه ناشناخته یا کمتر شناخته شده‌ی کارگردانان معروف سینما را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد.

Gare du Nord (Jean Rouch, 1965) from Cristina Álvarez López on Vimeo.

«راه آهن شمال»[۲] یک فیلم کوتاه داستانی به کارگردانی ژان روش و از نظر من بهترین اپیزود فیلم «پاریس از چشم‌انداز…» (۱۹۶۵) (یک فیلم اپیزودیک با شش داستان متفاوت درباره‌ی بخش‌های مختلف پاریس) است. روش در این فیلم یک چارچوب کاملا داستانی را با یک سبک مستندگونه‌ی سینما ورایتی در هم می‌آمیزد: روایتی از بحران در رابطه‌ی یک زوج ــ اودیل (نادین بالوت[۳]) و ژان پیر (باربت شرودر[۴]) ــ که در زمان واقعی، در یک موقعیت روزمره و در طول چهار نما با تصاویر لرزان دوربین روی دست به تصویر آمده است. جسارت و همچنین شیوه‌ی متمایز گفتن و ساختن داستانی پر از تغییرات شخصیتی، احساسات عمیق، چرخش‌ها و نقاط عطف غافلگیر کننده در گذر از مسیر یک خیانت خاموش در این فیلم بسیار مورد تحسین قرار گرفته است.

«راه آهن شمال» در بین تمام اپیزودهای فیلم «پاریس از چشم‌انداز…»[۵]، تنها اپیزودی است که در آن محله و موقعیت مکانی مهم‌ترین نقش را بازی می‌کند. موقعیت جغرافیایی در این فیلم صرفا صحنه‌ای برای ضبط رویدادهای داستان نیست، بلکه نقش کاملا تاثیر گذار و دراماتیکی ایفا می‌کند. این فیلم به طریقی تجربه‌ی انسان بر مبنای ویژگی‌های سکونت گاهش را بازنمایی می‌کند. همانطور که رولاند ــ فرانسوا لاک[۶] در یادداشتی درباره‌ی مکان‌ها در فیلم «پاریس از چشم‌انداز…» اشاره کرد، روش آن دسته از ویژگی‌های موقعیت جغرافیایی را دنبال می‌کند که برای داستان تعیین کننده و برای شخصیت‌ها مهم است. در این توپوگرافی نه تنها به دوری و نزدیکی جغرافیایی در جابه‌جایی فیزیکی شخصیت‌ها که به تنش‌های برآمده از موقعیت نیز توجه ویژه شده است.

«راه آهن شمال» با یک احساس تعلیق در یک شرایط پر استرس شروع می‌شود و اینگونه رویدادها را به جریان می‌اندازد: بر روی تیتراژ صدای ناخوشایند کارگاه ساختمانی را می‌شنویم. در نمای نخست از بالا دورنمایی از منطقه را می‌بینیم ــ در دور دست کلیسای جامع و در نزدیک راه آهن شمال. با یک بزرگنمایی ناگهانی کلیسای جامع از دید ما خارج می‌شود و ایستگاه قطار را در نمایی بسته می‌بینیم. سپس با یک حرکت افقی از ایستگاه قطار به مجتمع ساختمانی می‌رسیم که اهرم قرمز رنگ یک جرثقیل بر فراز آن حرکت می‌کند. دوربین دوباره زوم می‌کند، اینبار پنجره‌ی یکی از واحد‌های آپارتمانی در منظر ما قرار می‌گیرد، جایی که یک زن گلدان‌هایش را آب می‌دهد. این شروع به وضوح دلیل مناقشه‌ی بین اودیل و همسرش را ترسیم می‌کند: جرثقیل قرمز درست بین آپارتمان آن‌ها و ایستگاه قطار قرار گرفته است، این کارگاه ساختمانی پس از اتمام کار، چشم‌انداز آپارتمان این زوج جوان را محصور خواهد کرد.

فیلم کوتاه راه آهن شمال به کارگردانی ژان روش

در نمای بعدی دوربین درست در داخل همان آپارتمان قرار دارد. خیلی سریع می‌فهمیم که سر و صدای کارگاه ساختمانی تنها نوک کوه یخ اختلافات این زوج است که در نهایت به حجم عظیمی از نارضایتی‌های عمیق‌تر ختم می‌شود. اودیل نه تنها از سر و صدای کارگاه ساختمانی که از صدای غذا خوردن همسرش هم می‌رنجد. او همسرش را بخاطر انطباق پذیری، جاه طلب نبودن، عدم حساسیت و حتی افزایش وزن سرزنش می‌کند. دعوای آن‌ها هم تلخ و هم خنده‌دار است. حمله‌های دامنه‌دار اودیل به ژان و دست کم گرفتن شکایت‌های اودیل از طرف ژان، به ما میزانی برای فهم شخصیت‌های متضاد، نگرش و احساسات متفاوت این زوج نسبت به ازدواجشان می‌دهد.

اودیل از این زندگی خسته شده و نیاز به تغییر دارد؛ اما ژان مثل همیشه راضی است. اودیل به سفر فکر می‌کند و صدای آرامش بخشی که شماره‌ی پروازها را در فرودگاه اورلی اعلام می‌کند، اما ژان خواستار تداوم، ثبات و آرامش است. همان قدر که اودیل پرانرژی و فعال است، ژان آرام و منفعل است، آن‌ها توازنی با هم ندارند. کارهایی که انجام می‌دهند، رفتاری که با یکدیگر دارند به ما نشان می‌دهد که دیدگاه‌ها و علایق آن‌ها چگونه به انتظاراتشان از نقش‌های زناشویی شکل می‌دهد.

در تدوین این سکانس ــ نمای ۹ دقیقه‌ای داخلی، احساس ناخوشایندی شکل می‌گیرد که همچون بیداری پس از یک شب ناآرام است. دوربین ژان و اودیل را دنبال می‌کند که وارد فضاهای دیگر آپارتمانشان می‌شوند و همزمان با جر و بحث، تشریفات روزمره‌شان را انجام می‌دهند. نما از آشپزخانه شروع می‌شود در حالیکه دوربین چهره‌ی شخصیت‌ها را در حال خوردن صبحانه نشان می‌دهد. سپس ما به حمام می‌رویم، جایی که زوج جوان دیدگاه‌هایشان را درباره‌ی اهمیت کارهای معمول و غیرمعمول در رابطه اعلام می‌کنند، ما به همراه اودیل وارد اتاق خواب می‌شویم، جایی که تنش میان آن دو شدت می‌گیرد و به شکل ناخوشایندی به پایان می‌رسد: آن‌ها به هم توهین می‌کنند، اودیل به همسرش پرخاش می‌کند و او را می‌زند. در آخر او با عصبانیت خانه را ترک می‌کند، با آسانسور پایین می‌رود در حالیکه ما صدای ژان را می‌شنویم که بی‌وقفه و وحشت زده اسم اودیل را صدا می‌زند.

فیلم کوتاه راه آهن شمال به کارگردانی ژان روش

در طول این سکانس، شخصیت‌ها همیشه در قاب‌های بسته قرار دارند، یک فضای تنگ برای نفس کشیدن، مواجهه و حمله به یکدیگر. دوربین به آن‌ها چسبیده است و از نزدیک آن‌ها را دنبال می‌کند. وقتی اودیل و ژان در اتاق‌های متفاوت هستند، بر حسب روال دعوا آن‌ها در پیش زمینه و پس زمینه قرار می‌گیرند: در اینجا هیچ فضایی برای فاصله نیست. احساس خفقان حاکم بر فضای آپارتمان هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شود. وقتی به آخرین بخش این سکانس می‌رسیم، اودیل در حال پایین رفتن با آسانسور نشان داده می‌شود، سیاهی متناوبا صحنه را می‌پوشاند و بدین ترتیب ما پریشان حالی و ترس اودیل از گیرافتادن در فضایی تنگ و تار و زندگی در خانه‌ای شبیه به تونل را درک می‌کنیم. بخش پایانی با ایجاد فضایی برای کات به نمای بعدی، همچون یک گذرگاه فیزیکی و عاطفی عمل می‌کند و ما را از یک مجادله‌ی نفرت انگیز در آپارتمان به آرامش رهایی بخش اودیل در پیاده رو منتقل می‌کند.

اما این آرامش خیلی طول نمی‌کشد، سکانس ــ نمای دوم گرچه در فضایی باز روی می‌دهد اما غم افزا‌تر از سکانس قبلی جریان پیدا می‌کند. دوربین اودیل را از پشت سر نشان می‌دهد که حواس پرت و غرق در فکر راه می‌رود. وقتی وارد خیابان می‌شود، اتومبیلی با او برخورد می‌کند. راننده (گیلز کوئنت[۷]) مثل برق ماشین را نگه می‌دارد، از آن پیاده می‌شود و از اودیل عذرخواهی می‌کند. پس از مراوده‌ای مختصر، اودیل به راه رفتن در مسیر خود ادامه می‌دهد. او سرش را به سمت مرد راننده می‌چرخاند که او را دنبال می‌کند. اودیل با نزاکت مرد را از این کار باز می‌دارد، اما او پافشاری می‌کند. در ادامه به یکباره آن‌ها را می‌بینیم که دوشادوش هم راه می‌روند و چهره‌ی هر دوی آن‌ها در یک قاب قرار دارد. دوربین به موقعیتی در برابر آن‌ها جابه‌جا می‌شود. وقتی مکالمه‌ی آن‌ها پا می‌گیرد، اتفاق عجیبی می‌افتد: صحبت‌های مرد با جملاتی شروع می‌شود که ارتباط غیر طبیعی با صحنه‌ای دارد که در سکانس ــ نمای پیش شاهد آن بودیم. صحبت‌های او برگردان همان ایده‌هایی است که اودیل تنها چند لحظه پیش گفته بود: او همچون اودیل مردها را به دو دسته تقسیم می‌کند؛ او همچون اودیل درباره‌ی اهمیت راز و صداهای آرامش بخش فرودگاه حرف می‌زند. اودیل کنجکاو و حتی مشتاق می‌شود نسبت به این مرد عجیبی که از اودیل می‌خواهد تا او را در سفر بی‌برنامه به جاهای ناشناخته همراهی کند.

فیلم کوتاه راه آهن شمال به کارگردانی ژان روش

همانطور که ما شاهد پیشرفت سکانس هستیم، احساسات متناقض پدیدار می‌شوند. این رویارویی اتفاقی می‌تواند در حقیقت همان موقعیتی باشد که اودیل در پی آن است، و ما شگفت زده می‌شویم اگر اودیل تسلیم پیشنهاد مرد عجیبی بشود که بنظر واجد همه‌ی آن چیزهایی ست که در شوهرش نیست. به هر حال با اینکه اودیل تمایل دارد با او همراه شود اما رفتار، اصرار و پیگیری‌های این مرد، او را منصرف می‌کند. اودیل همان خواسته‌هایی که به واسطه‌ی آن‌ها ژان را در دعوای زناشویی محکوم کرده بود، حالا با شک و تردید می‌نگرد: آیا منفعت طلبی از دیگران منصفانه است؟ آیا رمز و راز همیشه تا مرگ ادامه پیدا می‌کند؟ احتیاط ناگهانی اودیل شاید نشان از تعهد او به ازدواج داشته باشد که گویا عمیق‌تر از آن چیزی ست که در ابتدا از او دیدیم؛ اما پیچیدگی امیال، شکاف بنیادی خیال و واقعیت، تضاد تجربی میان آنچه که تصور می‌کنیم و آنچه در واقع روی می‌دهد، چیزهایی هستند که این رویارویی پرده از آن‌ها بر می‌دارد. در این سکانس ــ نما ژان روش با امکانی که پیش روی ما می‌نهد و تغییر جهت ناگهانی آن، سرخوشی و تاریکی توامان رویارویی تصادفی با رویاها را تصدیق می‌نماید و سعی می‌کند ریشه‌های وحشت آور خیال‌های عاشقانه را به تصویر بکشد.

ما هنوز نمی‌توانیم پایان مرگبار عبور از این گذرگاه را پیش بینی کنیم. هیچ نشانی نیست از اتفاق وحشتناکی که ناگهان به اودیل تحمیل می‌شود، تا اینکه مرد عجیب اعتراف به خودکشی می‌کند. آن‌ها در حال نزدیک شدن به پلی هستند که بر روی راه آهن شمال قرار دارد. مرد با لحنی کاملا معمولی به اودیل می‌فهماند که زندگیش مشروط به پاسخ اوست. این اتفاق خیلی سریع روی می‌دهد. او به اودیل ده ثانیه فرصت می‌دهد تا تصمیم بگیرد؛ اودیل فکر می‌کند این حرف جدی نیست، اقرار می‌کند این پیشنهاد وسوسه انگیزی ست و با اینحال آن را رد می‌کند. «چه حیف!»، مرد این جمله را زمزمه می‌کند، و به سمت نرده‌های پل می‌دود. دوربین با یک حرکت افقی ناگهانی، در یک نمای بسته چهره‌ی وحشت زده‌ی اودیل را قاب می‌گیرد که به تکرار فریاد می‌زند: «تو دیوونه‌ای». او نمی‌تواند از جایش تکان بخورد اما همچنان سعی می‌کند مرد را از پریدن منصرف کند. سوت بلند قطار، فریاد دلخراشی را تداعی می‌کند که ناامیدی و وحشت اودیل را در بر دارد، صدایی که همه‌ی فضای شنیداری نما را پر می‌کند و آن را به نمای پایانی فیلم کات می‌زند.

در این نما دوربین با مختصر حرکت عمودی و منفصل در نقطه‌ی مقابل پل قرار می‌گیرد. از دور قامت کوچک اودیل را می‌بینیم که به نرده‌های پل چسبیده؛ هنوز می‌توانیم صدای فریاد گوشخراش او را از لابه‌لای تلق تولوق حرکت قطار بشنویم. سپس دوربین با یک حرکتی عمودی جسد مرد را نشان می‌دهد که بر ریل قطار افتاده است. ترکیب فشرده‌ی کات‌ها، تغییر زاویه‌ی ناگهانی دوربین، استفاده‌ی پرمعنا از صدا، و تعامل رویداد و چشم‌انداز در نمای پایانی این فیلم بسیار شبیه به نمای پایانی فیلم «آلمان، سال صفر(۱۹۴۸)» ساخته‌ی روبرت روسیلینی[۸] است. «راه آهن شمال» در پایان در یک قاب باز از چشم‌انداز عمومی منطقه، نمای آغازین فیلم تداعی شده و در دور دست دوباره کلیسای جامع در پس زمینه دیده می‌شود. اما حالا آنچه در پایین قاب قرار دارد، پلی است که از راه آهن شرق عبور می‌کند و اودیل که به یک لکه‌ی سفید مبهم تبدیل شده است.

فیلم کوتاه راه آهن شمال به کارگردانی ژان روش

بدین ترتیب دو موقعیت تنش‌زا که از جغرافیای خود جدایی ناپذیرند، و دو نمای معکوس از این مکان جغرافیایی در شروع و پایان فیلم، کشمکش اصلی «راه آهن شمال» را شکل می‌دهند. نارضایتی اودیل از محل زندگیش زیر سایه‌ی تاریک ساختمان جدید به اوج می‌رسد. در نهایت او می‌ماند و تاثیر رنج آلود یک مخالفت در احساساتش: شیرجه‌ی مرد عجیب برای خودکشی. این فیلم روایتی است از بازسازی شهری که آینده‌ی یک خانواده را به خطر می‌اندازد، تا یک رویارویی که درک ما از شهر را کاملاً تغییر می‌دهد: جغرافیایی که در مسیر راه آهن شمال قرار دارد ــ جایی که فضا، تجربه و شانس با هم روبه‌رو می‌شوند ــ یک موقعیت پر مخاطره با تغییرات آسیب‌زا است.


[۱] Cristina Álvarez López

[۲] “Gare du Nord“(۱۹۶۵) Directed by Jean Rouch

[۳] Nadine Ballot

[۴] Barbet Schroeder

[۵] Paris vu par (1964) Directed by Jean Douchet, Jean-Daniel Pollet, Jean Rouch, Éric Rohmer, Claude Chabrol, Jean-Luc Godard

[۶] Roland-François Lack

[۷] Gilles Quéant

[۸] Germany Year Zero (۱۹۴۸) Directed by Roberto Rossellini

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=15342