درباره فیلم کوتاه «تهاتر» به کارگردانی زیبا کرمعلی و عماد آراد

نویسنده: مجید فخریان

عنوان رسمی «تهاتر» را اگر یک قانون‌گذار به کار بَرَد، از او می‌پذیریم ولی وقتی برای یک فیلم خانوادگی استعمال شود، نیاز است که در برابرش بایستیم. نویسنده این یادداشت بر خود موظف می‌داند که به احترام «فیلم‌ها» در مقابل قانون‌گذارها بایستد وگرنه که فیلمی به نام «تهاتر» به کارگردانی زیبا کرمعلی و عماد آراد، نمایش داده شده در هفدهمین جشنواره نهال، اساساً فیلمی نیست که ارزش نقد قلمی داشته باشد.

یک. ابتدا بپرسیم زندگی قانون‌گذارها چگونه است؛ یک زندگی مبتنی بر شک و تردید، زندگی مبتنی بر معامله، سهم‌خواهی و هواداری، قراردادهایِ روی میز و مبادلات زیر میز. در پایان فیلم «تهاتر» هر چهار شخصیت (پدر و مادر، دختر و پسر) پشت میز غذاخوری نشسته‌اند و کارگردان‌هایِ جوان به قصد تحلیل و تأمل درباره این موقعیت، هوس موسیقی می‌کنند. قانون‌گذار، آنکه قانون وضع می‌کند، انتخابش موسیقی است. قصد دارد به حالِ این چهار شخص افسوس خوَرَد که زندگی‌شان این‌گونه شد:گرفتار تهاتر، دَعَوی باطل. اما از آنجا که تهاتر،  عنوانِ یک پرونده حقوقی است، جایِ دریغ و حسرت فیلم‌ساز، مستقیماً به درونِ دادگاه کیفریِ قانون‌گذار آمده‌ایم. همه این چهارتا گناهکارند چون عملاً کارگردان، مقامی قضایی است که افراد را رسماً به ارتکاب جرم متهم می‌کند. به زبان ساده: موقعیتی را که خود آفریده، خود در آن نقش داشته، و خود در آن شریک بوده، حالا خودش دادستان آن است. اما ــ ضروتاً ــ نقشِ آفرینشگرش، یعنی نقشش در رقم زدن این وضع را پنهان می‌کند بلکه به این طریق انگشت اشاره‌اش را به طرف دیگری دراز کند. یعنی همان بحث‌های درون تلویزیون: «می‌بینی اوضاع را، می‌بینی ملت را؟» ما موظفیم این انگشت را حتی به قصد شکستن به طرف قانون‌گذار بچرخانیم، و اجازه ندهیم مقصر وضع امروز را این چهار شخص قلمداد کنند؛ زوال خانواده ارتباطی مستقیم با قانون‌گذار‌هایی چنین دارد. اخیراً نیز یک خانواده، قربانی شخصِ قانون‌گذارش شد و صدایش قلب هر خانواده‌ای را به درد آورد. اگر دل‌بستگی فیلم‌ساز به ساخت فیلم، ناشی از آشنایی با معانیِ پس کلمه تهاتر است، اگر که او سرد و گرم روزگار را نچشیده، و نمی‌داند چی سوار چیست، می‌تواند دست نگه دارد و فیلم نسازد. سر سفره بنشیند و غذایش را بخورد.

دو. از قصه فیلم کمک بگیریم: «پارسا، نوجوانی سیزده ساله، سعی دارد تا رازی را از پدر خود مخفی نگه دارد.» راز چیست؟ رفته چالوس، با دوستانش. آن‌طور که قصه به ما می‌گوید: سیزده ساله است. به اقتضای سنش عملی طبیعی است اما راز این است که با اتومبیل پدر به آنجا رفته. فیلم دقیقاً از همین‌جا آغاز می‌شود. پسر دارد محتویات سفر را از تویِ ماشین پاک می‌‌کند. اما شکل نگاهِ کارگردان  در دکوپاژ، و البته مونتاژ به گونه‌ای است که انگار،  این محتویات سفر، خدایی ناکرده سر بریده‌ای است. «متهم می‌کنم!» کار قانون‌گذار چنین است. حالا وقتی نگاه خود کارگردان این‌گونه باشد، انتظار داریم پدر با این ماجرا چه برخوردی کند؟ جلوتر برویم. بلافاصله زنی را می‌بینیم تویِ پنجره، نظاره‌گر پسر، و کنارش دخترکی است با لباس مدرسه که جلوتر می‌فهمیم خواهر همین پسر است. بلافاصله متهم شناخته می‌شود. اما احتمالاً از آنجا که نیاز به خریدن وقت داریم برای متهم کردن دیگران، فعلاً هیچ‌چیز لو نمی‌رود. چون پسر در سفرش به چالوس، مادر را دیده با مردی دیگر. و چون پسر است و تعصباتش، ناچاراً این قصه را به پدر اطلاع می‌دهد. اما جای رستوران را جایِ چالوس، جایی همین نزدیکی انتخاب می‌کند. حالا وقت این رسیده که پدر متهم کند. زن می‌رسد و ماجرای خیانت می‌شود موضوع تازه دادگاه. می‌توان این قصه را همین‌جور ادامه داد. اما تا همینجا نگاه کنیم به تعداد دادگاه‌هایی که فیلم‌ساز راه انداخته: جرم کیفری پسر سیزده ساله: رانندگی بدون گواهینامه، جرم خیانت‌های زناشویی، آقای قاضی ایشان به من شک دارند، و در بین این‌ها از همه شنیع‌تر، و اساساً نالازم، به طوری که در قصه بالا هم نیامد چون نیازی به آن نبود، و تدوینگر می‌توانست حذفش کند، شیشه‌ای است که دختربچه می‌شکند و از برادرش می‌خواهد که در ازای تهاتر، چیزی از ماجرای شکستن شیشه لو نرود. این مسیر که جلوتر به ده‌ها دادگاه دیگر نیز کشیده می‌شود، هیچ دخلی به مدیوم فیلم کوتاه و جشنواره‌ای دانشجویی ندارد. بلکه تنها پایِ قانون‌گذارها را به فیلم کوتاه و دانشگاه باز می‌کند.

سه. بزرگ‌ترین جرم ما این است که در برابرِ قانون‌گذارها کوتاه آمده‌ایم. تصاویر روزمره زندگی ما، تصاویر عمیقاً انسانی زندگی ما به دست قانون گذارها لکه‌دار شده و بوی زهم به خود گرفته است. ما شاهد یک خانواده‌ایم اما در طول بیست دقیقه فیلم، لحظه‌ای را صرفِ ژست‌های روزمره‌شان نمی‌کنیم. برای فیلم‌سازی که زن است، نحوه نگاهش به رژِ زنی دیگر عمیقاً بوی بد می‌دهد. بماند برای بازیگری که زن است و سال‌هاست که دارد همین نقش را در فیلم‌های بلند ایفا می‌کند. تصاویر فیلم، همه خنده‌دارند. اما برای قانون‌گذار همه‌چیز جدی است. چون اصلا زندگی را با دادگاه اشتباه گرفته است. مایه بصری تکرار شونده فیلم، تصویری است که مرد و سپس زن را پشت به دوربین، در اتاق خواب نشان می‌دهد، در حالی که کمرشان قوز کرده و احتمالا مشغول تأمل برای فیلم‌ساز هستند. ژستی که گرفته‌اند، ژست خیانت یا شک نیست. این ژست را در خانه‌های بسیاری حین مطالعه دیده‌ایم. یا ساده‌تر حتی، حین گرفتن ناخن‌هایِ انگشتان دست. قانون‌گذارها به ژست‌های ما حمله می‌کنند. و فعلاٌ تنها راه پیشنهادی برای مقابله با آن‌ها زندگی است. زندگی ما آن‌ها را کور خواهد کرد.

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=15585