۱۰ فیلم‌ کوتاهی که از دهه ۹۰ به یاد داریم

فیلم نهم: فیلم کوتاه «سایه فیل» به کارگردانی آرمان خوانساریان

نوشته: هادی علی‌پناه

تا مدت‌ها فکر می‌کردم چه چیزی در «سایه فیل» هست که اینقدر نزدیک می‌ایستد. انگار که دارم خاطره‌ای از گذشته را آنطور که دوست دارم اتفاق افتاده باشد برای عزیزی تعریف می‌کنم. اما هیچ کدام از اتفاق‌های فیلم شبیه زندگی من نیستند. بعدتر. نمی‌دانم در چندمین باری که فیلم را به بهانه‌ای می‌دیدم زندگی خودم از لا به لای لحظاتش بیرون ریخت. جایی که سیاوش و لیلا بر سر خوب یا بد بودن روزهای دانشکده با هم به اختلاف نظر می‌رسند. یا نفس‌های لرزان لیلا وقتی که دل به دریا می‌زند و از سیاوش خواهش می‌کند با او به دیدار صاحب‌خانه‌ی جدیدش بیاید. یا آن دیالوگ دردناک، ترسناک اما ناگزیر بعد از مکثی ناگهانی، «می‌تونم یه چیزی بگم؟». اتفاق‌های فیلم، سرنوشت آدم‌های فیلم و آن خالی و پُر بعد و قبلِ این چند ساعتی که با لیلا و سیاوش همراهیم با دقت روی این لحظات است که به بار نشسته و اینطور به تجربه زیستی حداقل بخشی از تماشاگران فیلم رخنه می‌کند. فیلم در واقع دارد با این لحظات و لحظات مشابه دیگرش جان می‌گیرد. وگرنه داستانی تازه، یا اتفاقی غافلگیر کننده ندارد. دارد؟

عاشقانه‌های نامتعارف در سینما. در حافظه فیلم بینی ما جایگاه خاصی دارند. عشق اساسا اتفاق نامتعارفی ست. اما عشق از روزمره‌ترین اتفاق‌ها شروع می‌شود. حتی نامتعارف‌ترینشان. حالا لیلا و سیاوش در یکی دیگر از بدیهی‌ترین زمینه‌چینی‌ها برای یک داستان عاشقانه پیش روی هم قرار دارند. دختر و پسری قرار می‌گذارند. در سطح، این قرار چند ساعته باید ترکیبی باشد از راست و دروغ‌ها. این را خود شخصیت‌ها هم می‌دانند. از قبل برایش برنامه چیده‌اند. اما در لایه‌ای عمیق‌تر آن‌ها با سیلی از ناکامی‌ها رو به رو می‌شوند. بعد از آن پیشنهاد ترم اول دانشگاه از سوی سیاوش دوستی آن‌ها به مسیر خودش رفته. اما حالا بعد از چند سال، مسیر زندگی هر دو واجد کیفیتی ست که آنچه می‌توانستند با یکدیگر باشند و نشده را چنین مهم کرده است. لیلا و سیاوش تا قبل از این قرار قطعا بارها به آن احتمال‌های از دست رفته، به گرانی‌گاه‌هایی که مسیر زندگی‌شان را تغییر داده یا می‌توانسته طور دیگری رقم خورده باشد برگشته‌اند و فکر کرده‌اند. قطعا برای لیلا و سیاوش بودنشان با یکدیگر تنها افسوس زندگی‌شان نیست اما هر آن چیزی که باعث شده لیلا به سیاوش زنگ بزند اهمیت آن دوستی و عشق فروخورده را نمایان می‌کند. لیلا خودش اعتراف می‌کند که آدمی ست که تا آخر عمر به چیزها فکر می‌کند و عذاب وجدان می‌کشد. حالا هم وقتی سیاوش را هم چون خودش می‌یابد، قدردان اوست و خرسند از درخواستی که با سیاوش مطرح کرده. و همین اطمینان خاطر هم، اینکه سیاوش هم همچنان به او فکر می‌کرده عذاب وجدانش را سنگین‌تر می‌کند. آنقدر که فعلا باید در شهر بچرخد و به ناکامی‌هایش فکر کند. همین ناکامی را هم سیاوش با یادآوری ناتوانی‌اش از عملی کردن آرزوی پدرش و بودنش با لیلا و چیزهای دیگر با خود می‌برد. «سایه فیل» فیلم ناکامی‌هاست.

می‌بینید. می‌شود هول وقایع فیلم، دیالوگ‌ها و حتی سکوت‌ها داستان‌های خودمان را تزریق کنیم. فیلم دارد داستانش خودش را تعریف می‌کند اما مسیری برای مداخله تماشاگر یافته و از آن به خوبی استفاده می‌کند. می‌توانم برگردم و در مورد داستانک‌های دیگری حرف بزنم. یا می‌توانیم از دوست دیگری که چنین حسی به فیلم دارد در مورد داستانک‌های او بپرسیم. در واقع ناگفته‌های زندگی این دو شخصیت را می‌توانیم با زندگی خودمان، با خواسته‌ها و ناکامی‌های خودمان پر کنیم. کم اتفاقی نیست. هست؟ عاشقانه‌های حقیقی چنین هستند. تخیل را بارو می‌کنند و در زندگی دیگران تکثیر می‌شوند.

حالا بیایید از خودمان حرف بزنیم. هر نسلی ناکامی‌ها و خاطرات خوش خودش را دارد. اما در شرایطی که حجم افسوس‌ها و از خوشی‌ها بیشتر شود. خیلی بیشتر. آدم‌ها آن نسل به موجودات خوابگرد بدل می‌شوند. هر کدام سر به جایی می‌گذارند و در گوشه‌ای ماشین زمان خودشان را اختراع می‌کنند. با مزه اینجاست که ماها. همه ما. حالا با این سطح پراکندگی جغرافیایی که به واسطه اجبار مهاجرت و سیطره شبکه‌های اجتماعی روی سرمان خراب شده رسما داریم در گوشه‌های دور افتاده از یکدیگر زندگی می‌کنیم و مشغول اختراع ماشین زمان خودمان هستیم. البته در کنار خیل عظیم مهاجران به خارج عده‌ای هم به درون خودشان مهاجرت می‌کنند. ساده‌تر، عده‌ای در سرزمین‌ها غریبه خوابگردی می‌کنند و عده‌ای دیگر میان آشنایانشان. «سایه فیل» در توضیح و تصویر این خوابگردی قوام یافته و چنین زنده در خاطر من تکرار می‌شود. آرمان خوانساریان فیلمی ساخته در مورد خوابگردها. در مورد خودش و ما. لیلا و سیاوش و حتی آن صاحب‌خانه که روزگارش را با تماشا کردن خوشی دیگران سپری می‌کند تصویری از امروز ما به دست می‌دهند. کم نیستند آدم‌هایی که اطراف من با نگاه کردن به خوشی‌ها دیگران از خلال چند پست و استوری خوش‌اند. و واقعا خوش‌اند. به نظرم آن‌ها هم آدم‌های صادقی هستند. غم انگیز است اما صادقانه هم هست. پس می‌شود ستایشش کرد.

فیلم چندان کارگردانی یا فیلم‌برداری قابل توجهی ندارد. یعنی خیلی خبری از آن شگردهای من مولف هستم یا به این صحنه زیاد فکر کرده‌ام درون آن نیست. دقیقا همین ویژگی‌ هم تصویر فیلم را به امر روزمره نزدیک کرده. به همان کیفیتی که هر روزمان را زندگی می‌کنیم. در نهایت قرار است شخصیت‌ها را از نزدیک بشناسیم نه؟ خب چه راهکاری بهتر از این. اما در نقطه مقابل، متن و بازیگرها تا توانسته‌اند فیلم را مال خود کرده‌اند. هر خط دیالوگ یا محیط‌هایی که داستان باید درون آن رخ بدهد در انسجامی منطقی قرار گرفته‌اند و جای خودشان درست عمل می‌کنند. سیاوش قرار است آرزوی پدرش را نقش بازی کند و لیلا دقیقا برای همین منظور به او زنگ زده. او خوب نقش بازی می‌کند. می‌بینید سطح چقدر درست با عمق هماهنگ است؟ آن‌ها در عین حال به عشق ناکام خود هم فکر می‌کنند و دو اشاره به زوج‌های غایب هر کدام از شخصیت‌ها دقیقا آن حسی را به مخاطب منتقل می‌کند که بعد از جور درآمدن ناگهانی قطعه‌های پازل تجربه می‌کنیم. سونیا سنجری، حسام محمودی‌فر  و سیاوش چراغی‌پور هم واجد چنین دوگانگی‌هایی هستند. به یک مثال اکتفا می‌کنم اما امیدوارم فیلم را دوباره ببینید و بیشتر به این ویژگی‌هایش فکر کنید. کیفیت دیالوگ‌نویسی به کنار، به لحن و آکسان‌های چراغی‌پور در لحظه‌ای که برای دومین بار موضوع ناگفته ماندن متاهل بودن لیلا را پیش می‌کشد دقت کنید. دیالوگی که به راحتی می‌تواند او را به شخصیتی ریاکار بدل کند ماهیت دوگانه شخصیت را عیان می‌کند.

خانم کاش می‌گفتین متاهلین

چه فرقی می‌کرد آقای عاطفی‌پور؟

خب… آخه… ببین… من زن و بچه دارم می‌فهمم بنده خدا حق داره نگران باشه.

نمی‌شود این شخصیت را دوست نداشت و همینطور که هست نپذیرفتش. مهم نیست شما در نهایت کدام سویه او را بیشتر باور می‌کنید اما در ادمه تصمیم لیلا برای اجاره خانه و تایید سیاوش که: «گناه‌داره بابا» را می‌شود پذیرفت.

«سایه فیل» چنین فیلمی ست. شب که شد می‌توانید از خوشی دیگران شاد باشی و روزها از سایه آرام فیل‌ها لذت ببری.

یادداشت سردبیر درباره ۱۰ فیلم‌ کوتاهی که از دهه ۹۰ به یاد داریم

درباره این فیلم کوتاه بیشتر بخوانید:

دلتنگیِ بزرگ | نوشته فرید متین

روز دروغ | نوشته هومن نیک‌فرد

مدخل‌های فیلم کوتاه | نوشته سعید عقیقی

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=15615