یادداشتی بر مستند کوتاه «سه خواهر» ساختهی ایمان بهروزی
نوشته: فروغ رستگار
از مجموعه بهترین فیلمهای کوتاه سال ۱۴۰۱ به انتخاب فیدان
در سال ۱۳۹۴ شهردار تهران در جایی گفته بود که باید شبهای تهران را زنده کنیم و شهر را از این شب مردگی نجات بدهیم. مستند کوتاه «سه خواهر» ایمان بهروزی را میدیدم که این نقل قول را شنیدم. منظور دقیق آقای شهردار چه بوده است را نمیدانم. حتی از اینکه آیا ته این صحبتها به شبهای زندهی تهران ختم شده یا نه هم خبر ندارم. اما فیلم سه خواهر در حاشیهی همین نقل قول است که درون و بیرون یک ماجرا، یک خبر، یک شهر و تجربه نازندگی در یک زیست بوم را میکاود.
نمیدانم طرح و برنامههای آقای شهردار برای زنده کردن شبهای تهران به گوش آنها هم رسیده بود یا نه، به گوش آن سه خواهر که در محلهی نظام آباد و در یک توافق جمعی، شب مردگی را به نحوی مستقیم و غیر استعاری تعبیر میکردند. در آخرین ماه سال، آنها، سه خواهرِ ۴۲، ۴۵ و پنجاه ساله درز پنجرهها را گل میگیرند، شب و روز تهران را به خود وا میگذارند و خود خواسته با کمک گاز منوکسید کربن، شبانه زندگی خود را به مرگ میسپارند.
آیا مرگ در پشت دریچههای بسته، تنها سرنوشت این سه خواهر مجرد بوده که با پدر و برادرشان در یک خانهی قدیمی در شهری با ۳۴۴ روز هوای آلوده به منوکسید کربن و در مملکتی پشت دیوارهای تحریم زندگی میکردهاند؟
آنطور که راوی میگوید و نشان میدهد، این سه خواهر در اندیشیدین به مرگ تنها نبودهاند. در این روایتِ سراسر سیال ذهن که هر چیز متبادر کنندهی چیز دیگری ست، راوی در مواجهه با خبر مرگ دسته جمعی سه خواهر پرت میشود به تجربهی دوران جوانیاش از زندگی در همان محله، پرت میشود به زمان و مکانی که یک جوان به خودکشی یا حداقل به ساختن فیلمی دربارهی خودکشی فکر میکرده است. او در لابهلای کولاژی از تصاویرِ زندگی در محلهی نظام آباد، داستان پیرمردی را نشان میدهد که در سایهای سیاه، گلها را آب میدهد، درزهای خانه را بتونه میگیرد و در همدستی با مرگ شبانه، شیر گاز را باز میگذارد و در آخرین لحظات سمعکش را برمیدارد.
در این فیلم صدا حیات است. حیات صدای موسیقی و صدای پرواز پرندگان است و گفتگویی ست که شبانه از پنجرههای روشن شنیده میشود. در این فیلم درز و دریچه نجات است. نجات حفرهی خالی دودکشی ست در دل یک نقاشی دیواری؛ نقاشی زن جوانی که پشت به ما پایش را از سوراخ دودکش بیرون میکشد و میرود به سمت چشم اندازی از خانههای سر سبز. در این فیلم شب مردگی پنجرهی بسته، گل گرفته، یا شکستهای ست که تاریکی به روز میتاباند. برای همین است که راوی در پایان میخواهد هر چند ناممکن و محال، گلدانهای آن پیر مرد، موسیقی و پرتوی نور را بنشاند به جای سکوت و تاریکی پشت درزها و پنجرههای گرفته.
در فیلمی که حتی پایان سیاه و مبهم با مداخلهی مستقیم راوی با روشنایی مطلق به پایان میرسد، همه چیز به خوبی روشن است. در این جا هیچ چیز گنگ و مبهمی وجود ندارد. سه خواهر یک فیلم خود مفسر است؛ بافتی درهم تنیده از تصاویر، اطلاعات، خاطرات، تخیلات، و روایتها که هر یک به نحوی دیگری را آدرس میدهند و نقاط کور همدیگر را پوشش میدهند. با چنین شروع روشن، میانهی مشروح و پایانی از شدت روشنایی ناواضح برای مخاطبی که میخواهد خود نیز بخشی از ادراک اثر باشد، چه میماند؟ ایمان بهروزی از مخاطب چه میخواهد و به او مجال چه کاری میدهد؟ تفسیر؟ تعبیر؟ همذات پنداری؟ یا چه؟ به نظر میرسد مخاطب فعالِ این فیلم میباید یک جستجوگر یا پرسشگر باشد. در این اثر تنها بخش کوچکی از جهان فیلم، صریح و روشن در ۱۲ دقیقه ویدیو گنجانده شده، در حالی که به آن پارهی بزرگتر و نیازمند تفسیر در دنیای واقعی آدرس داده شده است. در اینجا کلید واژهها بسیارند مثلا در موتور جستجویتان بنویسید: «تهران+۱۳۹۴» یا «برجام+۱۳۹۴» یا «آمار نفوس+۱۳۹۴» یا «شهر+زندگی+شبانه». اصلا بنویسید «ایران ۱۳۹۴» و خودتان اثر دیگری بسازید با چیزهایی که به شما داده شده و با چیزهایی که میتوانید به دست بیاورید.
در موتور جستجو مینویسم «خودکشی+ سه خواهر+ نظام آباد+ ۱۳۹۴» و در اینجا تنها اشاره میکنم به بخشی از آنچه در جهان فیلم هست و در فیلم نیست:
- دیوار نویسی سه خواهر قبل از خودکشی: «حلالمون کنید»؛ این جملهای است که با خط درشت روی دیوار یکی از خانههای شرق تهران نوشته شده است. در اینجا، در سال ۹۴ در نظام آباد، کسانی بودهاند که در جدال مرگ و زندگی دیوار را فرصت شمردهاند و کسانی نیز بودهاند که در این مجال و امکان با دقت نگریستهاند.
- آن روز آدمهای زیادی جلوی در خانه صف بسته بودند تا این صحنه را با چشمان خودشان ببینند. در نظام آباد ۹۴ کسانی بودهاند که نمیتواتستند باور کنند، کسانی که برای دیدن چهرهی واقعی مرگ صف کشیده بودند، کسانی که میخواستهاند با چشم خودشان ببینند.
- عصر روز سهشنبه وقتی برادرشان متوجه غیبت غیرطبیعی سه خواهرش شد پلههای طبقه دوم آپارتمان را بالا رفت تا خبری از آنها بگیرد. او میان بوی شدید گاز وارد آپارتمان سه خواهرش شد و جسد بیجان آنها را در رختخوابشان دید. در نظام آباد 94 برادر و پدری بودهاند بیخبر از اینکه سه خواهر درست جایی بالای سرشان به مرگ بله میگویند. بردار و پدری که متوجه غیبت غیر طبیعی سه خواهر میشوند. اصلا غیبت طبیعی سه خواهر در یک زمان چگونه بوده است و غیبت غیر طبیعی چه کیفیتی داشته است؟
- نه یک دختر، سه دختر، آن هم هر سه خواهر، با هم تصمیم به پایان زندگیشان بگیرند و هیچکدام هم مخالفت نکند؛ هیچکدام عقب نکشد و هر سه با هم خودکشی را بهعنوان ایستگاه آخر زندگیشان انتخاب کنند. تلخ است، اما واقعیت دارد. در نظام آباد ۹۴ سه خواهر، آن هم باهم…
- این فیلم محصول مشترک ایران و آلمان است و داستان خودکشی همزمان سه خواهر در محله نظامآباد تهران را روایت میکند. در اینجا، یک کارگردان ایرانی یا آلمانی فیلمی ساخته دربارهی محلهی نظام آباد تهران و سه خواهر که خودشان را پشت دریچههای بسته نابود کردهاند. یک ماجرای تلخ اما واقعی.
به گفتهی راوی در سال ۱۳۹۴ سالی که همهمههایی از احتمال توافق برجام و گشودن دریچهها ست، پنجاه و چهار هزار و ۷۶۶ مرگ در تهران ثبت شده است. در موتور جستجو مینویسم آمار مرگ و میر ۱۳۹۴. در سایت آمار و اطلاعات ایران آورده شده که در اسفند آن سال ۱۸ نفر جان خود را بر اثر گازگرفتگی از دست دادهاند، ۱۶ نفر مرد و ۲ نفر زن. ۲ نفر زن، طبق آمار به نظر میرسد حداقل برای یکی از این سه خواهر که مرگ را هم برای خودش و هم برای آن دو دیگری میخواسته، حتی در میان مردگان آن سال هم جایی نبوده است.
فیدان در شبکههای اجتماعی