نگاهی به مستند کوتاه «تشعشعات» ساخته بهروز شیدا

نوشته: امین پاک‌پرور

از مجموعه بهترین فیلم‌های کوتاه سال ۱۴۰۱ به انتخاب فیدان

در ساخت و نیز فهم سینمای مستند، به باور من، همیشه نخستین قدم تعریف واقع‌گرایی است؛ این پرسش که واقعه یا قصه‌ای که در فیلم مستند به نمایش می‌گذاریم آیا به درستی و تمامی واقعیت آن ماجرایی است که پیش آمده؟ اگر هست، چرا وقتی دو مستندساز به سراغ یک داستان یا موضوع واحد می‌روند روایت‌های متفاوت، متضاد و یا حتی متناقضی از کارشان حاصل می‌شود؟ مثلا در برخورد با مستندهایی که انقلاب ۵۷ را روایت می‌کنند، کدام واقعیت را معیار بگیریم وقتی که نقطه نگاه مستند «گروگان‌ها» محصول اخیر HBO در مقایسه با «Between Revolutions» ساخته Vlad Petri زاویه‌های متفاوتی را نشان می‌دهد؟ وقتی خون ریخته بر خیابان در سال‌های انقلاب را تصور می‌کنیم چشممان باید به سرخی کدام فیلم متمایل‌تر باشد؟ یا در مواجهه با تصویر شهرنشینی در دهه ۵۰ ایران، زاغه‌نشین‌ها و تن‌فروشان مستندهای کامران شیردل را اصیل‌تر بگیریم یا پرتره شهری پرتلألو خسرو سینایی در «تهران امروز» را؟ از کدام واقعیت تام و تمام حرف می‌زنیم وقتی که هیچ مستندی یک آینه‌ی تمام‌قد و کامل رو به جهان نیست؟ به قول یک آشنا، همین که سینمای مستند با قاب مربع یا مستطیل‌شکلِ دوربین جهان را محدود به چارچوب می‌کند، آیا واقعیت را به نفع خود محدود نکرده‌ است؟ و اگر بپذیریم که روایتگریِ مستند به سیاق قالب‌های داستانی و تجربی جهان عینی را گرفتار افق دید فیلم‌ساز می‌کند، پندار واقع‌گرایی در فیلم مستند را به دور خواهیم ریخت. درحقیقت، روایت‌ مستندها از واقعیت گاهی چنان متناقض و متکثر است که روایت شخصیت‌های «راشامونِ» کوروساوا از ماجرای آن فیلم. در حقیقت، ما به عنوان میراث‌بران تاریخ سینمای مدرن، تقریبا نیم قرن است که وام‌دار ایده‌ی  کوروساوا بوده‌ایم. او یک بار برای همیشه در راشامون یکپارچگی و تک‌ساحتی بودن واقعیت را با روایت‌های متناقضی که توسط شخصیت‌های فیلمش بسط می‌یابد به چالش کشیده است. و همین میراث آستانه ورود من به مستند «تشعشعات» است.

در سینمای ایران، به خصوص مستند، عموما با کلان‌روایت‌ها مواجه‌ایم. چه بسیار مستندسازها که با نقطه نگاه دانای کل روایت می‌کنند و چه فراوان مستندهایی که نظرگاهشان را همچون واقعیت بی‌بدیل اشاعه می‌دهند. البته که این متن منکر خلاقیت و درخشش نمونه‌‌های مهم آن فیلم‌ها نیست، اما تعداد آن آثار ماندگاری که در روایت خود نسخه‌های متکثری از واقعیت را بسط می‌دهند در تاریخ ما چنان اندک است که اهمیت این بحث را فراتر می‌برد. «اون شب که بارون اومد» از کامران شیردل شاید ماندگارترین‌شان باشد، و «تشعشات» فرزند خلف آن. کثرتی که در نقطه نگاه شخصیت‌های فیلم بهروز شیدا به چشم می‌زند پیوسته تزها و آنتی‌تزهای متناقض را پیش می‌برد و به همان کمدی‌ای می‌رسد که شیردل به جستجوی آن بود. آدم‌ها ایده‌های یکدیگر را مخدوش می‌کنند. هر ایده مصداق ایدئولوژی، خرده‌فرهنگ یا طبقه‌ای کلان‌تر است و هر روایت نظرگاه منحصر به فردی از فرهنگ عامه‌ی جاری در آن روستاست. هوشمندی فیلم‌ساز در این نکته آشکار است که حتی وقتی دزد دکل را به تصویر می‌کشد، بجای پایبندی به واقع‌گراییِ قراردادی، نمایش پیکر یک فرد در حال دویدن و پرسه‌زدن، چهره‌ای سیال و مالیخولیایی از بدن او به نمایش می‌گذارد. گویی که فیلم‌ساز عامدانه می کوشد که تصور مخاطب هم شکلی ذهنی و برساخته داشته باشد. بدین ترتیب، همه چیز در تشعشعات از عینیت فرار می‌کند و واقع‌گرایی کلاسیک را به نفع تکثرگرایی روایت ذهنی وامی‌نهد. این چنین است که تا پایان فیلم به همه‌ی شخصیت‌ها، حتی به راوی انتهای فیلم که روی تصویر شب حرف می‌زند، به دیده‌ی تردید می‌نگریم. در سینمای مستندِ ما که عمدتا تجلی‌گاه روایت‌های مطلق و مطمئن از واقعیت است، ما به همین تردید نیازمندیم؛ چرا که مخاطب در مواجهه با روایت فیلم زمانی می‌تواند دست به انتخاب بزند و برای فهم آنچه اتفاق افتاده تامل کند که فیلم‌ساز به او فرصت شک بدهد. و همین تردید و انتخاب است که زمین ما برای تمرین آزادی است، وگرنه کلان‌روایت‌های کلاسیک مخاطبِ سرسپرده و حرف‌گوش‌کن می‌خواهند. ما بیش از همیشه به تمرین آزادی نیازمندیم، که فرهنگ آزادی با هرجور دیکتاتورپذیری در ناخوادگاه جمعی ما به مبارزه برمی‌خیزد. در این زمینه است که تشعشعات را به عنوان مستندی ستودنی پیش خود نگه می‌دارم و با خود به سال‌های بعد خواهم برد.

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=16181