گذری بر سومین جشنواره بینالمللی فیلم بیکلام گلوب
نوشته: مازیار تهرانی
«پرتگاهی که آدمی رویِ آن خم میشود، ممکن است تببین کننده هراس او باشد، اما آن را خلق نمی کند، چرا که بیان حتی بدون توجیه [توضیح] هم وجود دارد.»
ژیل دلوز[۱] (وارد شده ۱۸ ژانویه ۱۹۲۵- خارج شده ۴ نوامبر ۱۹۹۵) فیلسوف و نظریهپرداز شهیرِ فرانسوی، از «ممکنهایِ ناب» در سینما گفته است. «لولو، چراغ، چاقوی نان بُری و جک درنده در صحنه حضور دارند… همه چیزها در وضعی واقعی در صحنه هستند. اما در عین حال روشنیِ نورِ رویِ چراغ، تیغه چاقویِ زیرِ نور، ترس و رضای جک و نگاهِ شفقت آمیز لولو هم در صحنه حاضرند. اینها پتانسیلهای کیفیتهای تکینِ [زیرین] ناباند. [۲]» دلوز، در دنباله کلام، به بلا بالاژ[۳]، نظریهپردازِ مجارستانیِ سینما، تکیه میکند. بالاژ در جایی گفته: هرچقدر هم پرتگاه علتِ سرگیجه باشد، بیان حالتی را توضیح نمیدهد که بر روی چهره ایجاد میکند. یا بهتر است بگویم آن را تبین میکند، اما قابل درکش نمیکند.
آنچه به تعبیر دلوز در زیر پنهان مانده، عاطفه ناب است. عاطفه ناب، امرِ بیان شده نابِ موجود در حالت چیزها است. در واقع با چهرهای مرتبط میشود که آن را بیان میکند. آیا چهره است که عاطفه را همچون ذاتی پیچیده بیان میکند یا بیان کردن (به زبان راندنِ) عاطفه؟ بیایید نظرِ دلوز را در جنبه دیگری از سینما منطبق کنیم.
سال ۱۹۲۸ میلادی، درست همان نقطهای است که افسوسِ بسیاری از سینماگران نخبه دوران صامت را پس از ظهورِ صدا به همراه داشت. به قول آندره بازن، آنها بر این باور بودند که سینما به هنری تبدیل شده است که به بهترین وجه با نقصِ بزرگِ بیزبانی انطباق یافته است. ناطق یا صامت، اگر یک نقطه مشترک داشته باشند این است که هر دو میتوانند دارای زیر متن باشند. زیرمتن تمام منظورهایی است که بیان نشدهاند و پنهان ماندهاند یا به تعبیر دلوز عواطفی که بدون توضیح هم وجود دارند و فهمیده میشوند. لازم به روشنگری ست که فیلم صامت به معنی فیلم بدون صدا نیست. هنگامی که از بیان عاطفه صحبت میکنیم مشخصا منظور همان دیالوگ است نه موسیقی یا سروصدا.
الگویی که در سینمای صامتِ خاصه در شوروی برای قصهگویی رایج بود بیشتر از آنکه داستانگو باشد تحلیلی (analytic) بود. یا به تعبیر درستتر، یک رشته نماهایِ دارای برخوردها و بیان اندیشهها، معانی تازه میساختند و داستانی را بیان میکردند. برخورد اندیشهها، همان کیفیتهای زیرینی را که دلوز بیان نشده و ناپیدا عنوان میکند، عیان میکردند. اینکه فیلمی از دیالوگ (صدا) استفاده کُند و دیگری استفاده نَکُند، این دو را صرفا در برابر دو معیار هنری متفاوت یا دو الگوی متفاوت داستانگویی قرار میدهد. اولی بیانِ دنیایی که افراد از گفتنِ منظورِ حقیقیشان امتناع میکنند و دومی بیانِ حقیقتِ دنیایی که ساکت است. مبرهن است که برای مخاطبِ عام، نوعِ اول جذابتر است چون این حقایق هستند که انسانها را از هم دور میکنند نه دروغ. خوراک این جهان اندکی حقیقت و بسیاری دروغ است.[۴]
۹۰ سال بعدتر، سال ۲۰۱۸ میلادی، فیلمهای نمایش داده شده در جشنواره فیلم بیکلام گلوب (Globe International Silent Film Festival) با تمرکز بر تصویر، تلاش کردند که آنچه در زیر پنهان است (حقیقت یا عاطفه) را طبق همان الگوی سنتی عیان کنند. فیلمهای امسال را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
الف ـ فیلمهای مکاشفه نفس مثل فیلمهای word of caramel، lost boy، Nursed Back، MEMORIA، Laps، Write of Passage. شخصیت در این نوع فیلمها، در نقطه اوج، شناخت و درک تازهای نسبت به هویت وجودی یا پنهانِ خود پیدا میکند. درست در این نقطه است که سکوت پرمعنا میشود. به تعبیر دیگر، ابتدا شخصیت در یک موقعیت قرار میگیرد و در انتها به سکوت محض میرسد. لحظهای که چیزی برای گفتن باقی نمانده است یا اصلا کلام اهمیتی ندارد.
ب ـ ویدئو آرتها مثل Um Jardim Singular، Fragments، luna cautiva serpiente roja bandeja de plata، Mountain in shadow، time 2 split، Chase. چشم گیرترین ویژگی این آثار در این است که هنرمندان نه تنها رشتهای از تصاویر را از طریق مونتاژ و کلاژ در یک چیدمان قرار دادهاند بلکه در کنار آن، عواطفِ بدیعی را در اثر پدید آوردهاند که کیفیتهای زیرین را، کمی پوشیده، بیان میکند.
به عنوان نمونه، در فیلم Chase، تجربه سفر با استفاده از منابع تصویری چندگانه و جلوههایی مثل کششِ زمان و تصاویر آهسته، ایده تصمیمگیری، انتخاب، نتیجه، شرایط و زمان، تصور شخصی درباره نحوه تلاش برای پیدا کردن آنچه ما در جستجوی آن هستیم، را بررسی میکند. همه این چیدمانها، متوجه کاوش و جستجو در محدودیتهای فیزیکی و روحی آدمها در شرایط گوناگون است.
کمی به عقب بر میگردیم. بیست و سه سال قبلتر. ۴ نوامبر ۱۹۹۵. ژیل دلوز، خود را از پنجره به بیرون پَرت میکند. همان پرتگاهی که گفته بود. چند روز قبلتر، او مقالهای با نام «از پا افتاده» نوشته است. در آن مقاله هیچ سخنی از مرگ نمیگوید. او «خسته»ها و از «پا افتاده»ها را از هم جدا میکند. خستهها به خاطر اتمامِ ممکنهای ناب است که به زانو در میآیند اما از پا افتادهها را هجومِ ممکنهای ناب زمین گیر میکند. او فقط میخواهد تا ابد سکوت کند.
توضیح: عنوان نوشته میتوانست این هم باشد: گوزن کوهی بسته شده به دستگاه اکسیژن
[۱] به فرانسوی: Gilles Deleuze
[۲] سینما ۱ : حرکت تصویر ، ژیل دلوز؛مترجم مازیار اسلامی ، ص ۱۵۹ ، انتشارات مینوی خرد
[۳] به مجاری: Béla Balázs
[۴] جمله معروف رومن رولان
فیدان در شبکههای اجتماعی