۱۰ فیلم کوتاهی که از دهه ۹۰ به یاد داریم
فیلم سوم: مستند کوتاه «بَرد» به کارگردانی حمید جعفری
نوشته: بنفشه جوکار
دوست داشتم چالش بیشتری را به جان بخرم و بهجای تهیه فهرستی از فیلمهایی که از دههی نود در خاطرم مانده، تنها از یک فیلم نام ببرم. در آن صورت باز هم «بَرد» را انتخاب میکردم. آخرین چیزی که بعد از تماشای «بَرد» به آن فکر کردم این بود که این فیلم یک مستند است. چطور در هنگام تماشای آن فراموش کرده بودم که با یک مستند مواجهام؟ چطور واقعیت چنین عظیم و شکیل و اسطورهای خودش را نشان میداد؟ همه چیز برمیگشت به پلان اول و جای دوربین. همان پلان طولانی که زن بر بالای کوه سنگی تیشه میزند و با خرد کردن پیوسته سنگها آفتاب را نمایان میکند و هنوز نمیدانستم این تصویر اسطورهای قرار است به چیز مدرنی مثل پول ختم شود. آفتاب که نمایان شد فیلم برایم تمام شده بود. هیچ چرایی در ذهنم باقی نمیماند که با تماشای ادامهی فیلم به آن پاسخ دهم.
هر ضربهای که زن به سنگها میزد جانم را که درست پشت دوربین بود تهدید میکرد. تخته سنگ بزرگ هنگام افتادن با سنگ دیگری برخورد کرد، از شدتش کاسته شد و تنها کمی پایه دوربین را لرزاند ــ یکباره نفسم را که در طول این پلان پنج دقیقهای حبس کرده بودم را آزاد کردم ـ و حالا با قطع شدن صدای تیشه، صدای نفسهای زن که در جای خالی تخته سنگ زیر آفتاب نشسته بود به وضوح شنیده میشد. هر دو به نفس افتاده بودیم اما به دو دلیل متفاوت. او کار میکرد و ما ترسیده بودیم.
در ادامه هم هیچ لحظهای نیست که حس همراهی و همقدمی با زن در ما بیدار شود ــ یا اساسا خود را با او یکی و همدل ببینیم ــ چرا که دوربین به هیچعنوان امکانی برای نزدیک شدن به سوژه را فراهم نمیکند. در تمام مدت این جای دوربین است که تعمدا این فاصله را ایجاد میکند و اصلا چه چیز در فیلم مستند و هنگام تماشای زندگی دیگران از این مهمتر است؟ دوربین مدام به ما میگوید او شبیه هیچ یک از ما نیست، همینطور در فاصله تماشایش کنید.
جلوتر میرویم و حتی هنگامی که فیلم، زن را در خانه و در میان اعضای خانوادهاش نشان میدهد هم چیز بیشتری از او دستگیرمان نمیشود. او همه وقت در حال کار کردن است. وقتی حیاط را جارو میزند، روی سبزه عید آب میپاشد، کنار مهمانهایش نشسته و سر و صورت شوهرش را میتراشد. اما کار سخت کدام است؟ چرا نه در انجام کارهای خانه و نه حتا تکه تکه کردن سنگها مشقتی نمیبینیم؟ آن پلان بستهای که بالای تخته سنگها تیشه را تکان میدهد بیشتر شبیه رقصیدن نیست؟ دوربین نمیتوانست نزدیکتر برود و خطوط چهره را، عرقهای پیشانی و نفسهای بند آمده را نشان دهد؟ اما انتخاب او ایستادن در فاصله و نشاندادن پیکره است و همین «بَرد» را از تبدیل شدن به فیلمی درباره زنان نجات میدهد. اغلب ما با معانیای که جهان مدرن خلق کرده همذات پنداری میکنیم. عبارتی مثل تنهایی را میفهمیم و آدم تنها را بازمیشناسیم. اما «بَرد» میداند مسالهاش نه تنهایی که تکافتادگی است. این را میتوان بسط داد و دید فیلم از تیغ چه عبارتهایی که همگی زاده مدرنیته هستند به آسانی عبور میکند؛ زن مستقل، کودک همسری، زن قوی، زنی که مثل مرد کار میکند، زنی که پای خانوادهاش ایستاده، زن پاکدامن و…. . به گمان من همه اینها با انتخاب جای درست دوربین اتفاق افتاده است. با نگهداشتن فاصله ما از مریم نصیرزاده و تمام آنچه او هست.
یادداشت سردبیر درباره ۱۰ فیلم کوتاهی که از دهه ۹۰ به یاد داریم
درباره این فیلم کوتاه بیشتر بخوانید:
در آغــــــــاز، پــایــان | نوشته: مجید فخریان
فیدان در شبکههای اجتماعی