فلسفهی دیدن و شنیدن یا دعوت به تماشای پرترهی آمریکا
نوشته: فروغ رستگار و امین پاک پرور
“I have a very simple definition of an artist. The artist is someone who pays attention and reports back.”
«تعریف سادهای از یک هنرمند دارم. هنرمند کسی است که دقت میکند و گزارش میدهد».
جیمز بنینگ
جیمز بنینگ (۱۹۴۲) فیلمساز مستقل و تجربی متولد ویسکانسین آمریکا، پیش از فیلمسازی تا مقطع کارشناسی ارشد ریاضیات خواند و در کلرادو به کار آموزش فرزندان کارگران مهاجر پرداخت. سپس در اوایل دهه ۶۰ میلادی وارد رشتهی فیلمسازی در دانشگاه ویسکانسین شد. او در سالهای تحصیل فیلمسازی با دیوید بردول نگارندهی کتاب مهم «تاریخ سینما» و یکی از نظریه پردازان نئوفرمالیسم در سینما هم دوره بود. این همجواری منجر به رویکرد منظرهگرا و فرمالیستی در سینمای مستند و تجربی بنینگ شد.
بنینگ در حال حاضر بیش از ۵۰ سال است که فیلم تجربی و مستند میسازد و هنر چیدمان (اینستالیشن) از دیگر مشغولیتهای مهم او در عرصهی هنر است. بنینگ بیش از هر چیز با فیلمهای ۱۶ میلیمتری شناخته میشود، اما علی رغم دلبستگی به فیلمهای ۱۶ میلی متری و مقاومت در برابر تکنولوژیهای جدید، او بالاخره در سال ۲۰۰۹ با فیلم بلند آهر (Ahur) وارد دنیای فیلمسازی دیجیتال شد.
بنینگ هنرمندی با آثار چند رسانهای ست شامل عکاسی، نقاشی، معماری، مواد بایگانی، چیدمان و… . برای مثال بنینگ در اینستالیشن «اشیاء پیدا شده» در سال ۲۰۱۸ لس انجلس، مجموعهای از فیلمها، عکسها، نقاشیها و اشیایی را به نمایش گذاشت که شامل اظهار نظرهای مردم آمریکا دربارهی شرایط اجتماعی سیاسی در سه لحظهی تاریخی به ظاهر متفاوت در ایالات متحدهی آمریکا بود. او این قطعات پیدا شده را در واکنش به مکالماتی جمعآوری کرده بود که اذعان داشتند بعد از فروپاشی برجهای دوقلو در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ جهان برای همیشه تغییر کرده است.
فیلمهای بننینگ بر مبنای تجربه و ادراک زمان در مکان هستند و روشهای عادیِ دیدن را به چالش میکشند. در اصل، آثار او بیانیهای در باب فلسفهی «دیدن و شنیدن» است. در این سینما مخاطب برای دقیقتر دیدن و شنیدن تربیت و آزموده میشود. اهمیت این موضوع برای بنینگ تا آنجاست که عنوان درس او در موسسهی هنری کالیفرنیا «نگاه کردن و گوش دادن: “Looking and Listening” گذاشته شده است؛ از نظر او حساسیت نسبت به دنیای اطراف و خوب دیدن و شنیدن پیش نیاز ورود به دنیای هنر به ویژه سینماست. او با دعوت مخاطب به تماشای یک فضای خاص در یک بازهی زمانی طولانی، تجربهی او از فضا و زمان و رویداد را به چالش میکشد و دچار تغییر میکند. بنینگ در پس این چالشها اغلب لایهی زیرین رویدادهای فرهنگی، سیاسی و تاریخی آمریکایی را آشکار میکند. رویکرد بنینگ در واکاوی خاطرات شخصی، حافظهی جمعی، مکان و دوران در انتخاب دقیق یک چشمانداز تشخص و تجسم مییابد.
بنینگ مفاهیم فرهنگی، هنری و نقاط عطف تاریخی را با نگاهی ظریف و موشکافانه در مییابد و در ظرف مکان منجمد میکند، سپس مخاطب را به نگاهی خیره در آن فرا میخواند. بر همین اساس گفته میشود سکون و تامل(مدیتیشن) اصل حاکم بر اغلب آثار منظرهگرای بننیگ است. اما از سویی میتوان گفت اساس این سینما تغییر است، او در سکون توجه مخاطب را به دگرگونیهایی جلب میکند که آنچنان آهسته در جریانند، که جز با تامل و درنگ نمیتوان به ماهیت و چگونگیشان پی برد.
«دو کابین[۱]» مهمترین فیلم کوتاه بنینگ و بخشی از یک پروژهی چیدمان با همین عنوان است. پروژهی «دو کابین» یک اثر هنری چند رسانهای و در وهلهی اول چیدمانی است شامل کپیهای دستساز از نقاشیها، طراحیها، چاپها و فیلمهای هنرمندان خارجی از بیل تیلور[۲] گرفته تا هنری دارگر[۳] که در داخل دو کابین، در درهای نزدیک به پردیس هنرهای کالیفرنیا (CalArts)، در حومهی دریاچهی والدن قرار گرفته است. این پروژه در تکمیلسازهی معروف هنری دیوید ثورو[۴] ــ نویسندهی اثر معروف والدن ساخته شد؛ کسی که شهر و شهرت را ترک کرد تا زندگی را در دل طبیعت بازجوید. بننینگ نام یکی از کابینهای موجود در این پروژه را خانهی «Unabomber» گذاشت؛ این عنوان لقب تد کاچینسکی[۵] یکی از خطرناکترین تروریستهای سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۶ در آمریکا بود که در حملات انتهاری بیش از ۷۰ نفر را به قتل رساند. در حقیقت دو کابین در کنار سازهی دیوید ثورو مثلثی از سه سازهی انسانی در ستایش تنهایی، سرنوشت، طبیعت و نافرمانی مدنی است. فیلم کوتاه «دوکابین» نیز دو قاب ثابت از چشمانداز پنجرههای این دو کابین به درهی والدن است، دو قاب از حیاتی که به نرمی و آهستگی جریان مییابد و از حالتی به حالت دیگر تغییر میکند.
فیلم دو کابین:
فیلمهای بنینگ ماهیت غیر روایی و پساانسانی دارد با زمانهای استاتیک طولانی که نشان دهندهی موقعیت استتیک دوربین یا ناظر در برابر تغییر و حرکت کیهان است؛ مثل تغییر نور یا صداهای مشخص در یک مکان، در بازهی زمانی طولانی. او سعی دارد تا حس مکانها را ضبط کند؛ حسی که حاصل ترکیب صدا و تصویر محیطی است که آن را تجربه کرده است. بنینگ در جواب این پرسش که چرا به پلانهای بلند مدت (لانگتیک) علاقهمند است، میگوید: «مسئلهی من زمان است و اینکه چه تاثیری بر ارتباط ما با یک منظره میگذارد، مثل جوزف آلبرس که یک میدان را بارها و بارها نقاشی و در واقع تجربه میکند. ما نیاز داریم سرعت زندگیمان را کم کنیم و با دقت بیشتری به مناظر نگاه کنیم.»
در فیلم «دو ماه[۶]» بنینگ مخاطب را ۴۲ دقیقه در برابر پرده مینشاند تا دو قاب از طلوع و غروب مهتاب را در آسمان ابری شب به نمایش بکشد. در حالیکه به نظر میرسد، مخاطب، قاب، دوربین و سوژه ثابت هستند، مهتاب در حرکتی پیوسته و توقف ناپذیر، نرم نرمک از این سوی آسمان به سوی دیگر روانه میشود و از طلوع به غروب میرسد؛ ابرها در حرکتی نرم و ناملموس از برابر مهتاب میگذرند و نمودی از تغییر عظیم و آرام جهان را به تصویر میکشند. در فیلم دیگر بنینگ، «آتش و باران[۷]» کیهان از لباس طبیعت محض بیرون میآید، همزمان که قطرات باران از سطح داغ دیگ صنعتی بخار میشوند، انسان، این موجود کوچک ــ در کنار عناصر طبیعی ــ در دایرهی صنعت میچرخد و کار بزرگ هستی را به پیش میراند. بدین ترتیب بنینگ در قابهای طولانی و به ظاهر ساکن از مخاطب میخواهد تا قیل و قال و حرکات هیجان زدهی انسان در دنیای معاصر را وانهد و با تامل در آنچه میبیند و میشنود، منشا ازلی و ابدی تغییر و تحول را دریابد.
فیلم دو ماه:
two moons by James Benning from Lucy Kerr on Vimeo.
تریلر فیلم آتش و باران در دوسالانهی برلین:
آثار بنینگ به هنرهای پلاستیک به ویژه نقاشی نزدیکتر است تا ادبیات و تئاتر، با این تفاوت که او فاکتور مهم زمان را نیز در اختیار دارد. زمانی که ریتم و تمپو را کنترل میکند و جنبههای غیر بصری فضا را آشکار میسازد. منظرهگرایی و استفاده از زمان در کارهای بنینگ وامدار آثار هنرمندانی چون اندی وارهول، میشل اسنو، میکل آنتونیونی و عباس کیارستمی (به ویژه در فیلم «پنج» (۲۰۰۴)) است. بنینگ همچون کیارستمی مشاهدهی دقیق یک چشمانداز را با آموزههای آندره بازن و دغدغههای نئوفرمالیستی در هم میآمیزد. اگر کیارستمی را رادیکالترین فرد در به کارگیری این ترکیب در نظر بگیریم، میباید بنینگ را پژوهشگر ساکت و بیادعای این قلمرو بدانیم. با این حال برای هر دوی آنها قاب مهمترین مولفهی سینمایی ست.
بنینگ در فیلم «آهن گداخته[۸]» ۳۰ دقیقه به تماشای رفت و آمد و بارگیری واگن حمل آهن گذاخته مینشیند، در برابر یک سازهی بزرگ آهنی که سنگ آهن را به گدازهی سرخ و آتشین تغییر شکل میدهد و در اختیارساز و کار بشر قرار میدهد. بنینگ در این فیلم تمام همت خود را در انتخاب درست قاب به کار میگیرد تا تصوی ناب و دست نخورده (Pure Image) از ساز و کار حیات را به تصویر بکشد و معنا بخشی به آنچه روی میدهد را به تاویل مخاطب واگذار میکند.
فیلم آهن گداخته:
از نظر بنینگ قاب به همان اندازه که ماهیت آشکار کنندگی دارد، ماهیت پنهان کنندگی نیز دارد. برای همین آنچه بننینگ میکوشد تا به سمع و نظر مخاطب برساند به چهارچوب قاب ختم نمیشود و میزانسنهای آثار او هم فضای داخل و هم بیرون از دوربین را در بر میگیرد، او برای این منظور از روشهای مختلف بهره میگیرد، از صدای خارج از قاب و راوی گرفته تا افزودن یادداشتها و اتیکتهای ارجاع دهنده.
در فیلم «۹۴-۱» (۱۹۷۴)، تصویر مخدوش زن و مردی برهنه در طول خط راه آهن به سمت هم دیگر میروند، در هم تلاقی میکنند و راه رفته را باز میگردند. در ابتدا تصویر مخدوش زن به سمت دوربین میآید و مرد جوان پشت به ما به سمت زن میرود. صدای خارج از قاب یک زن با استیصال از تلاشهای بیهودهاش برای جدی گرفته شدن صحبت میکند، در حالیکه صدای خارج از قاب و ناواضح یک مرد در پس این صدا شنیده میشود. زن و مرد به هم میرسند، در هم تلاقی میکنند و هر یک از راهی که آمده بر میگردد. تصویر زن به سمت انتهای قاب میرود و کوچک و کوچکتر میشود، اما تصویر مرد در حرکت به سمت دوربین بزرگ و بزرگتر میشود تا آنجا که کل قاب را میپوشاند. در این حین صدای زن جوان به پس زمینه رانده میشود و صدای خارج از قاب مرد جوان را واضحتر میشنویم، که او نیز با استیصال از تلاشهای بیثمر برای ابراز خود واقعیش حرف میزند. آنچه در قاب ثابت این فیلم میبینیم وصل و فصل نمادین یک زن و مرد جوان است اما صداهای خارج از قاب و منظرهای که انتخاب شده، پای جهان بزرگتر و دغدغههای اساسیتری را به میان میکشد، که در آن افراد نه به واسطهی فردیتشان بلکه به واسطهی اتیکتهای عمومی و تقلیل دهندهی جامعه شناخته میشوند، اتیکتهایی که زن و مرد نمیشناسد و هر یک را به نحوی از بروز هویت حقیقیاش باز میدارد. جامعهای که زن را محو میکند و مرد را زیر ذرهبین میبرد.
فیلم ۹۴-۱:
بنینگ معتقد است که بر خلاف فیلمهای سرگرمکننده، آثارش در تلاشاند تا بجای مصرفشدن توسط مخاطب، چیزی از مخاطب بگیرند که همان تجربه، دقت و مشارکت است. از همین رو میتوان گفت آثار بنینگ در حضور مخاطب فعال و خلاق کامل میشوند، مخاطب اهل تامل و ارجاع که موقعیت را در مییابد؛ این ضرورت یک روایت تلویحی است. روایت تلویحی شیوهای از روایتگری است که در آن مخاطب میباید برای درک کامل روایت، تخیل و داشتههای ذهنی خود را به کار بگیرد. روایت تلویحی دو چیز ناآشنا یا چیزی آشنا و یک چیز ناآشنا را با هم مقایسه میکند و از این قیاس رابطه و معنا میسازد. این شیوه از مشارک میان اثر و مخاطب به گفتگومندی تصویر در آثار جیمز بننینگ دارد، یک فرآیند تعاملی و دیالکتیکال میان آنچه بر پرده ظاهر میشود و آنچه بر ذهن مخاطب نقش میبندد.
در فیلم «دو چهره[۹]» به مدت ۲۵ دقیقه به تماشای دو قاب با نمای بسته از چهرههایی یک زن و یک مرد جوان مینشینیم. در تصویر اول چهرهی زن جوانی را میبینم که با چشمهای سرخ و نگاهی بغض آلود به روبهرو نگاه میکند. این زن با چشمهای درشت اشک آلود، از چه چیزی بغض آلود است و نگاهش را به چه چیزی یا چه کسی دوخته است؟ در تصویر دوم نیز مرد جوانی را میبینیم که با صورتی عرق کرده، نگاهش را پایین دوخته است. چه چیزی او را تا این اندازه متاثر کرده و این نگاه در فرار از مواجهه با چه چیزی یا چه کسی است؟ اینها ابتداییترین سوالهایی هستند که در برخورد طولانی با این پرترهها در ذهن مخاطب شکل میگیرد و این پرسشگری همان دعوت فیلمساز از مخاطب فعال برای ساخت روایتی تلویحی ست. از سویی دیگر، گرچه این زن و مرد جوان برای ما آشنا نیستند اما احساساتی که در این چهرهها دیده میشوند برای ما آشنایی نزدیکی دارند و برای تاویل آنها کافیست به تجربههای زیستی و پیشینهی ذهنی مراجعه کنیم کار اصلی بنینگ در ساخت این روایت، انتخاب دو قاب تاویل پذیر و زمان مناسب برای مواجههی مخاطب با اثر است ــ به عبارتی فراهم آوردن موارد لازم و مجال کافی برای به چالش کشیدن ذهن مخاطب ــ سپس این مخاطب است که روایت را پیش میبرد، با جوابهای ممکنی که با تکیه بر پیشینهی ذهنی و تجربههای زیستیاش برای سوالها تدارک میبیند.
فیلم دو چهره:
انتقال تجربهی ساخت فیلم برای بنینگ بسیار مهم است. او در توضیح فیلم ۱۰*۱۳ عنوان میکند: امیدوار است مخاطبان دربارهی تجربهی ساخت فیلم فکر کنند. در تشریح این نکته میتوان گفت: روند ساخت فیلم و در نتیجهی برآمده از آن، در اصل تحت تأثیر تجربهی هنرمند از یک زمان و مکان خاص قرار دارد. بدین ترتیب با پرداختن به تجربهی ساخت یک اثر در مییابیم که سینما نه تنها فضای موجود، بلکه یک فضای بزرگتر و ممکن را نیز محقق میکند.
بنینگ نمایندهی جنبش روایت نو[۱۰] در دهه ۱۹۷۰ در آمریکاست، که در مستندهای آوانگاردش به برخورد دقیق و انتقادی با مناظر، تاریخ، یادمانها و سنتهای مستند آمریکایی میپردازد ــ او تصویر را مثابه ابزار واژگانی برای اشاره به فرهنگ آمریکایی به کار میگیرد. کار بنینگ در خلق اثر هنری بیش از روایتپردازی (Diegesis)، به نحوی گرتهبردای (Mimesis) یا تقلید است و بر همین اساس تصاویری که او از ساز و کار هستی به نمایش میگذارد، تصاویر ناب و تا حد امکان دستکاری نشده هستند. در فیلمهای بنینگ عنصر روایی اغلب بنینگ به دنبال گفتگومندی و تعامل اثر با مخاطب شکل میگیرد. کدگذاریهایی که بنینگ در انتخاب قابهای عموما ثابتش انجام میدهد، منجر به دیالوگ میان مخاطب و ارکان تصویر میشود و به عبارتی گفتگومندی در اثر در نهایت به خلق یک روایت تلویحی میانجامد. در پایان اشاره به این نکته خالی از اهمیت نیست؛ انتخاب قابهای دوگانه یا چند گانه در فیلمهای بنینگ اشاره به دوگانگی در ذات هستی و تولید معنا در سیستم دوگانه انگار دارد.
منابع:
[۱] Two Cabins(2011)
[۲] Bill Traylor
[۳] Henry Darger
[۴] Henry David Thoreau
[۵] Ted Kaczynski
[۶] Two moons(2018)
[۷] Fire and Rain(2009)
[۸] Pig Iron(2010)
[۹] Two Faces(2011)
[۱۰] New Narrative Movement
فیدان در شبکههای اجتماعی