توضیح: این یادداشتها به بهانههای مختلف بر روی فیدان منتشر شده است که حال به مناسب اکران این فیلمهای کوتاه در قالبی منسجمتر بازنشر میشوند.
مدخلهای فیلم کوتاه
نوشته: سعید عقیقی
«وقت ناهار» به کارگردانی علی رضا قاسمی
وقتی برگه بیمارستان در صحنه پایانی مچاله شد و گوشهای افتاد و دختر و همراهش سوار بر موتور از صحنه بیرون رفتند، به خود گفتم پس تکلیف دیالوگ ابتدایی دختر مبنی بر تماس تلفنی بیمارستان با خانهشان چه شد؟ چرا او را با جسد تنها میگذارند تا هر کار دلش میخواهد بکند؟ چرا دختر (و نویسنده) فکر میکنند که با مچاله کردن کاغذ همه چیز تمام میشود؟ آیا کنش ِ اصلی فیلمنامه، درآوردن ِ ماده مخدّر از داخل دهان ِ زن ِ مُرده با قاشق است؟ گمان میکنم مشکل اصلی همین باشد؛ چون رخدادهای قرارگرفته در پس و پیش این صحنه، نشان میدهد که صدای کوفته شدن قاشق بر دندان و سق ِ زن ِ مُرده همان چیزی ست که کارگردان صرفا برای در اختیار گرفتن ِ ذهن و چشم بیننده به کار برده است. به رغم این کوشش، فیلم چنان که باید راهکار مناسبی برای ایجاد وضعیتی طبیعی و منطقی اتخاذ نمیکند؛ صرفا فضایی به وجود میآورد تا دختر بتواند بی هیچ مزاحمی، وقت ناهار کارکنان را به کوششی موفق برای بیرون آوردن ماده مخدر از دهان ِ مادر تبدیل کند؛ صحنهای که دیگر نه غافلگیر کننده است و نه پیش برنده. با تاکید بر این صحنه از نظر نمایشی چیزی به فیلم افزوده نمیشود. فقط منطق آن دچار لغزش میشود. فکر نمیکنم فیلم به چیزی غیر از واقع گرایی منتسب باشد، که اگر چنین است، آیا میشود به کسی زنگ زد تا برای شناسایی جنازهای گمنام بیاید، و بعد به راحتی رهایش کرد تا هم با جسد در سردخانه تنها بماند و هم بی هیچ مسولیتی به راه خود برود؟ همچنان کارگردانی و ریتم را بهتر از فیلمنامه مییابیم، و بر بی توجّهی به چیدمان رخدادها و ورود ناگهانی شخصیّتها، مثل موتورسوار انتهای فیلم، افسوس میخوریم.
«حیوان» به کارگردانی بهمن و بهرام ارک
نخستین امتیاز فیلم، تطبیق با الگوی فیلم کوتاه است. داستان کسی که برای رد شدن از مرز باید نقش حیوان را بازی کند، و به تدریج به حیوان تبدیل میشود و چنان در نقش حیوان فرو میرود که شکارچیاش هم او را به عنوان حیوان باور میکند، به رابطهای دیالکتیکی و دقیق بین ایده محرک و ضربه نهایی فیلم پی خواهیم برد. فیلم روی دو سطح متمرکز میشود و خوش بختانه در هر دو سطح موفق میشود به وضعیتی متعادل برسد: نخست استفاده از سبک بصری معین و گذاشتن بنای فیلمنامه بر فقدان دیالوگ و تحرّک محض، و دوم ایجاد فضایی انتزاعی برای انتقال دنیای تنها شخصیت فیلم. برای موفقیت یک فیلم کوتاه کوچک و دقیق و جمع و جور، همین کافی ست. وقتی مرد در همان دو ــ سه دقیقه آغازین حیوان را میکشد، ضربه نخست برای ایجاد ایده محرک زده میشود، و وقتی در دقیقه پنجم به هیات حیوان در میآید، فرضیّه ایجاد لحن وآشنایی با فضای فیلم جنبه عملی به خود میگیرد. وقتی شخصیّت اصلی برای تقلید از حیوان نوار وی اچ اس را در دستگاه میگذارد، مطمئن میشویم که با یک فیلم واقع گرا مواجه نیستیم و باید قراردادهای اولیهمان را برای برقراری ارتباط با فیلم تغییر بدهیم. فیلم موفق میشود حکایت کهن و تمثیلی ِ «شکارچیای که خود شکار میشود» را به زبانی امروزی، «غیر قراردادی» و واقعا انتزاعی برگرداند، ایجاد فضای کابوسوار از طریق انتقال ِ خواب مرد به حرکت حیوان در فضای خارجی، که معادلی برای «حیوان شدن ِ» تدریجی ِ مرد نیز هست، شروع گسترش یابی ِ ایده محرّک در فیلمنامه است. در این بخش دشوار، انتزاعی و ذهنیتگرا، فیلم تا حدّ ممکن از رابطه شخصیت اصلی با درون ِ حیوانی ِ خود (ذهنیت به عنوان حرکت لایهای) و با فضا (حرکت خطّی) استفاده میکند و در این مسیر، موسیقی افکتیو و صداهای تغییر یافته به عنوان عناصر صوتی موثر به کار میآیند تا نمای رسیدن ِ مرد/حیوان به گوزنها به عنوان ِ ثمره طبیعی ِ این دو حرکت، نقطه اوج حرکت لایهای فیلم باشد، و دقیقا جایی که صدای حیوان را نیز از حلقوم مرد میشنویم، شلیک گلوله به گوش میرسد که نقطه اوج ِ حرکت خطّی، یا به اصطلاح همان «ضربه نهایی» ست. در این نما، شکار پشت به کادر و فوکوس است و شکارچی در پس زمینه و محو. «حیوان» از تصویر خارج میشود و شکارچی به همان جایی میرسد که مرد/حیوان کشته شده؛ نه فلو ــ فوکوس تصویر تغییر میکند و نه بُرِشی رخ میدهد، و آخرین نمای طولانی ِ فیلم شکل میگیرد: مُشخّصه فیلم کوتاه.
«شب تولد» به کارگردانی امید شمس
فیلم در شکل ظاهریاش فینفسه ایرادی ندارد، امّا به هنگام تحلیل کاملا از هم میپاشد؛ نمونهای بسیار خوب برای توضیح جا نیفتادن قرارداد ِ فرضی و ذهنی ِنویسنده در عمل. بخشی از عدم توفیق فیلم به نحوه «رودست زدن» فیلمنامهنویس به بیننده برمیگردد: نقشهای که یکی از دو دوست برای دیگری میکشد هزار مشکل و دردسر دارد، امّا مگر ایده «رودست زدن به بیننده» اجازه فکر کردن را به فیلمنامهنویس میدهد؟ اگر قرار باشد درگیری برای رو دست زدن به باجناق عزیز باشد، نمیشود پرسید که اگر صاحب چک منزل باشد، نقشه مضحک ِ مرد به کجا راه دارد؟ صحنه گشتن ِ مرد به دنبال موبایل باجناقش از فرط بیمنطقی، مضحک به نظر میرسد و هر چه فیلم پیش میرود، بهاین نتیجه میرسیم که فیلمساز برای طی طریق فیلمنامه از باجناقهای خوشحال به درب و داغانها، کمترین تمهید نمایشیای نچیده است. کارگردانی فیلم در حدّ دو شخصیّت که برای دعوا با یکدیگر به نحوی کاملا تصنّعی از کادر بیرون میروند، خلاصه شده و ایده کلک زدن ِ آدمها به هم در حد ّ یک بازی بچگانه با منطقی ساده لوحانه نزول کرده است.
متن کامل در: https://www.fidanfilm.ir/b/2Su و https://www.fidanfilm.ir/b/2Qx
ایدههایی درباره فیلم کوتاه
نوشته: علیسینا آزری
فیلم کوتاه: جایزهها / جشنوارهها
«وقت ناهار» به کارگردانی علیرضا قاسمی، ۱۳۹۵
در این سالها و با اقبال جهانی نسبت به برخی فیلمهای کوتاه سینمای ایران، پرسشی تکراری مدام در ذهن تکرار میشود: چه میشود وقتی جایزهها، و یا حضورهای جشنوارهای، ارزشها را تعیین میکنند؟ و چگونه این ارزشها، رسانهها و نقدهای داخلی را بهگونهای در اختیار خود میگیرند که گویی با مهمترین فیلمهای سال مواجهایم. اینروزها سخت نیست پیدا کردنِ پاسخ و نمونهای آشکار که دلیلها را یکجا در خود جای داده باشد: «وقت نهار» ساخته علیرضا قاسمی. فیلمی که پلشتیهای زندگی امروز را کلیشه میکند، و کلیشهها را پلشت. به شعارها در متن خانه میدهد، و همزمان متن را به ویرانه بدل میکند: دختری که برای تشخیص هویت مادرش در سردخانه بیمارستانی در تهران از هر کاری برای بیان بیهویتیِ خودش اجتناب نمیکند. و باز هم راهحل دفاع از چنین فیلمهایی در این سرزمین، بیان یا پیشنهاد جدایی فرم است از محتوا (۲) (این آفتِ دیرینه و همچنان ماندگار متنها و ذهنها در سینمای ایران)؛ اینکه چنین تصویر عقبماندهای از کاراکتر و شخصیتپردازی را میشود فدای ظاهرِ گویا استاندارد فیلم در اجرا کرد. و فراموش کرد که این اجرا و متن در اقدامی هماهنگ وعدهای بوده برای خوشخدمتی دختر/ فیلم به اجبارهای پنهانشده در بزهکاری اجتماعیِ جامعه: دختری که در پایان مشخص میشود تمام این بازی هویت را جهت رساندن بستههای بهجامانده در بدن مادر به مرد بزهکار انجام داده است. پایانی که این پرسش را پررنگتر میکند که نیت سازنده از این همه غرق شدن در چرکتابهای زندگی تهران امروز چیست؟ و یادمان رفته بود که جوابها در سیمای جایزهها پنهان شده است. «وقت نهار» فیلمی است که «جشنوارهای» خواندنش نیز لطف بزرگی برایش محسوب میشود. فیلمی که میتوان در کنار فیلم کوتاه دیگری در سال گذشته «هنوز نه» (۱۳۹۴) ساخته آرین وزیردفتری تصویری دیگر از سیمای جشنوارهایِ فیلم کوتاهمان را ترسیم کرد؛ فیلمهایی کاملاً متفاوت که هدفی یکسان را نشانه گرفتهاند: یکی با نقاب تکنیکزدگی و دیگری با سیمای محتوازدگی خود را در آغوش جایزهها تعریف کردهاند. اشتباه نکنید و بار دیگر پشتِ آن آفت بیان شده پنهان نشوید. مراد متن حمله به نمایش زشتیها یا اجرای صرفِ تکنیکها نیست؛ بلکه بحث بر چگونگیِ کیفیت این نمایش است. و این چگونگی، فرم و محتوا را یکجا و همزمان درون خود تعریف میکند. و مرعوب جایزهها شدن همان شکاف عمیقی است که به هر چه دور شدن از این «چگونگیها» منجر میشود. خطری که فیلم کوتاه این سالها را از قالب و معنای درست «فیلم کوتاه» دور، و بیشتر اسیر خود کرده است.
فیلم کوتاه: میزانسن و «فضا»سازی
«روتوش» به کارگردانی کاوه مظاهری، ۱۳۹۵
بیایید قابهای ابتدایی را کمی مرور کنیم: مردی گیج و سردرگم در جستجوی پاکت سیگارش در اول صبح، و زنی در حال آماده کردن خود و فرزندش برای بیرون رفتن؛ دوربینی که در ابتدا با چرخشی، مرد و وضعیت خانه را در قاب مینشاند، و کمی بعد، نمایی ثابتْ که تلاش مرد را برای آوردنِ وزنهای سنگین به درون اتاقِ خواب نشان میدهد؛ و مکثی دیگر در انتها، برای به نظاره نشستنِ حیرانی زنی در حینِ تماشای خفهشدنِ تدریجی همسرش زیر فشار وزنههای سنگینِ گیرکرده به لبه تختخواب که در چرخش معکوسِ دوربین وصل میشود به ضربات دوچرخه فرزند کوچکشان که مدام به پشت درب اتاق میکوبد. نیروی بیانگرانه نهفته در این قابها انتظاری هولناک را وعده میدهند: زنی، شوهر در حال احتضارش را رها کرده تا بمیرد. اما این هوشمندی در انتخاب قابها و طراحی حرکات بازیگران، چرا در قسمت میانه و پایانیِ فیلم مدام تغییر کرده، و رنگ عوض میکند؟ مگر بیرون رفتن زن از خانه نباید به هجوم فضای شوکآور جامانده در پشتسرش ختم شود؟ هجوم چیزی که تصورش هر لحظه، بار سنگینتری بر دوش زنی میانداخت که کارش روتوش یا سانسور نابهنجاریهای عرفی / اجتماعی / حکومتی در دفتر روزنامه است؛ کاری که هر لحظه به رفتار زن در ارتباط با اتفاقات خصوصی زندگیاش نیز نزدیکتر میشد. چرا بهجای گرفتار کردن زن در فضای قابها بیشتر درگیر طراحی خرده پیرنگهای داستانی و توضیح وضعیت روحی زن در دل گفتگوهای زنانه، و بیشمار پرداختِ زنگها و تلفنها میشویم؟ جاییکه تاثیر اتفاقات خارج از قاب بر محدوده آنها میتوانست همچون رفتار دوربین در تعقیب زن در راهروی دفتر روزنامه یا رقص نورهای پسزمینه هنگام نشستنش در مترو (قاب بالا با بازی خوب سونیا سنجری) اهمیتی دوچندان یابد. اما این پرسشها و حسرتها بهجای یافتن پاسخی مناسب ما را به سوی پایانی یکسر متفاوت از این دو قسمتِ ابتدایی هدایت میکند: به «بازیِ» زن در صحنهسازی مرگ همسرش هنگام برگشتن به خانه. زن ابتدا اثر انگشتهایش را بر روی بدن شوهر پاک کرده، و بعد شروع به تمرین بازیگری برای رسیدن به حس مناسب، و خبر کردن همسایهها میکند. گویی از «روتوش» کردن احساسات زن، نابههنگام، وارد بازی با احساسات زن و تماشاگر شدهایم. و این شاید نتیجه انتخابهای محدود و نادرست فیلم باشد که اینچنین زن را گرفتار پیچشها و ضربشصتهای کارگردانی میکند، تا اینکه به او مکانی امن برای ناامنیهای درونیش بخشد. با این وجود، این فیلم نوید کارگردانی را میدهد که میشود به انتظار کارهای آیندهاش امیدوارانه نشست.
فیلم کوتاه: سوژه محور بودن
«حیوان» به کارگردانی بهرام و بهمن ارک، ۱۳۹۵
ساخت فیلمهای سوژه-محور همانند حرکت بر روی لبه تیغ است: از یکسو، امکانِ سیطره ایده مرکزی داستان بر همه چیز، و همینطور اسارت سازنده فیلم در میانِ پیلههای بههم چسبیده آن است؛ و از دیگرسو ــ با نمونههای بسیار اندک در سینما ــ فهم این نکته است که اهمیت سوژه به پرداخت جزییات در متن و اجرا است، و جز آن، راهی برای گریز از یکبار مصرفبودنِ چنین فیلمهایی متصور نیست. و حیوان جایی میانِ این دو سو گرفتار شده است. نه آگاهی کاملِ مسیر دوم را دارد، و نه خوشبختانه، تمامش را خرج مسیر اول میکند. فیلمی که ایده مرکزیاش این است: حیوانشدگی، و استحاله مردی که تمام تمنایش عبور از مرز است. استحالهای که برادران ارک، آن را بیشتر در خواب و خیال مرد تصویر کردهاند: در قدم اول، در وقت خواب و هنگام فرار در پوشش حیوان؛ و در گام دوم، در دریافتی از حیوانشدگی، در رویایی پشت میز اتاقش؛ و اینگونه آنها غافل از روند تدریجی شکلگیری آن در مسیر پرداخت جزییات متن شدهاند. گویی این ایده یکسره در خدمت تمنای مرد همان عبور مصرانهاش از سیمخاردارهای جداکننده مرزها قرار گرفته است؛ چرا که فیلم آهسته و پیوسته این مسیر دوم را طی میکند؛ شکست در پیچوخمهایِ موفقیت قهرمانش در عبور از مرز را میبیند، و اینگونه جلوهای دیگر به شکار شدنِ کاراکترش در پوست حیوان توسط غریبهای در جنگلِ آنسوی مرزها در لحظات پایانی فیلم میبخشد: «انسانی» در چشماندازی محو به عنوان شکارچی، و انسانی دیگر در جلد حیوان همچون شکار. و این اتفاق میشد به بهایِ دور شدنمان از امکان بالقوهای نباشد که فیلم میتوانست به عنوان برگ برندهاش برای هر چه عمیقتر کردن ایده مهاجرت و مرزها استفاده کند: همان حیوانشدگی در چشمانداز خیرگیِ نگاههای انسانی حیواننما با حیوانات دیگر در جنگل پایانی، و عبور از مرزهای باریک و تعاریفِ سادهانگارانه حیوانشدگی با شکار توسط انسانی دیگر.
متن کامل در: https://www.fidanfilm.ir/b/2Di
بهترین فیلم کوتاه ۱۳۹۵
نوشته: هادی علیپناه
«روتوش» به کارگردانی کاوه مظاهری
به نظرم حتی در یادداشتی این چنین کوتاه هم نباید جایگاه سونیا سنجری در کالبد بخشیدن به «روتوش» را نادیده گرفت. بازیگری که همپای نویسنده ــ کارگردان فیلم کاوه مظاهری در شکل دادن و خلق کردن «روتوش» نقش دارد. بازیگری که حضورش در مرکز ثقل فیلم، در بزنگاه رخداد فیلم همه چیز فیلم است. لحظهای که کالبد زنانه از پس چهره بیرحم اتلاق شده به کاراکتر فیلم بیرون کشیده میشود و حقیقت تلخ واقعیت پیرامونی همچون و هم زمان با او بر سر مخاطب فیلم نیز خراب میشود. «روتوش» به تمامی یک اتفاق است و ابعاد مختلف این اتفاق مدتها در پس ذهن ما باقی خواهد ماند.
«روتوش» در کنار تمام ویژگیهایش یگانه کارکرد بسیار مهمی دارد. این که چنین فیلمی در بازار مکاره شبه رئالیستهایی که از هر شعبدهای برای آوار شدن بر سر مخاطب دریغ نمیکنند با رعایت فاصله خود از سوژه و با تلاشی تحسین برانگیز برای بیرون کشیدن آنچه در پس زندگی روزمره پنهان است موفق میشود کنتراستهای آزاردهنده معمول را از میان بردارد و تلخی دهشتناکش را و آدمهای له شدهاش را به زیبایی ترسیم کند. یک زیبایی ویران شده که در آخرین لحظات به ناگاه از کورسویی میسر شده از مسیر و حضور مدیوم بیرون میجهد و تلخ باقی میماند.
متن کامل در: https://www.fidanfilm.ir/b/1en
نقدهای بیشتر
ادامه این دست به جایی نمیرسد، نوشته: فرید متین، درباره فیلم کوتاه «وقت ناهار»
قلعه فروریخته یک حیوان، نوشته: سعیده جانیخواه، درباره فیلم کوتاه «حیوان»
گفتگویی مخدوش با تاریخ یا کابوسی از تردد در مرزهای انسانی ــ حیوانی خویش، نوشته: مهران امیری حسینی، درباره فیلم کوتاه «حیوان»
مردی که به تصویرش اعتماد کرد!، نوشته: مجید فخریان، درباره فیلم کوتاه «حیوان»
مرثیهای برای دستهای کوچک، نوشته: آرین وزیردفتری، درباره فیلم کوتاه «وقت ناهار»
کابوسها، نوشته: خشایار رحیمی، درباره فیلم کوتاه «وقت ناهار»
تشخیص یک هویت از دست رفته، نوشته: سعیده جانیخواه، درباره فیلم کوتاه «وقت ناهار»
فیدان در شبکههای اجتماعی